عشق پنهان

By army_bts_nazii

118K 14.9K 5.1K

وقتیی6عضو بی تی اس یه دفعه تصمیم به فاصله گرفت و نادیده گرفتن بیبی گروهشون میکنن تا با عشقی که بهش دارن آسیب... More

عشق پنهان (سخن😁)
part 1
part 2
خبر فوری ❗
part 3
part 4
part 5
paet 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
part 43
part 44
part 45
part 46
part 47
part 48
part 49
part 50
part 51
part 52
part 53
part 54
part 55
part 56

part 13

2K 231 35
By army_bts_nazii

ویو اعضا

جیهوپ لیوان رو سر کشید و ضربه محکمی به کمر کوک زد که بدبخت از جا پرید
کوک:یااااا هیونگ چیکار می کنی دردم گرفت
جیهوپ:م...من ... بازم می ... خوااااام
یونگی:  وقتی ظرفیت نداری چرا می خوری
جیهوپ:آااح ولم کنین دیگه ...چه گیری دادین شما ها هم
نامجون سری به نشونه تاسف تکون داد با دستش اشاره کرد که بیخیال اذيت کردن جیهوپ بشن


تهیونگ:جییییییییمنااااااا جیمینننن
جین سریع دستش رو ، رو دهن تهیونگ گذاشت
حین :آروم تر ،داد نزن، الان همه می‌فهمن آاایش
تهیونگ:هق ... اون دوسم نداره هیونگ  .... ولی من  عاشقشم .... هق...ولی ما عاشقشیم
جین آروم تهیونگ گریون رو بغل کرد و نوازشش کرد
جین:آروم باش عزیزم ، چیکار می تونیم بکنیم آخه چیکار آااااااااح
کوک: بعضی مواقع حس میکنم واقعا ارزش داشتنش رو  نداریم هیونگ میدونی اگه بفهمه به چه چشمی نگاهش میکنیم اگه بدون بیشتر از یه برادر دوسش داریم چی میشه ها
یونگی : شاید متنفر بشه شاید ازمون بدش بیاد
نامجون لبخند محوی زد و با خودش زمزمه کرد
نامجون:با این دل هامون چیکار کردی عشق دلم جیمینم



همشون بعد کلی خوردن و نوشیدن و کلی درد و دل کردن و خالی کردن حرس و عصبانیت و غم‌ و ناراحتیشون و همچنین گل آخر شبشون بالا آوردن جیهوپ روی تهیونگ، بالاخره به خونه رسیدن که تهیونگ با سرعت ۱۲۰ خودش رو تو حموم انداخت


جين :واسه همتون قهوه میزارم تا مستی از سرتون بپره
یونگی :ممنون هیونگ ولی واسه هوپا دو تا بیار
چون بیشتر لازمشه
جیهوپ:یونگیا خیلی بدی واقعا که
یونگی:باشه حالا شوخی کردم حالُ هواتون عوض شه

نامجون نگاهی به ساعت انداخت و با استرس که تو تنش بود بالاخره به حرف اومد
نامجون : یعنی عملش تموم شده
کوک نگاه نامطمئنش رو به هیونگش داد 
کوک :گفته ۱ ساعت یا نهایتن ۱و نیم ساعت طول میکشه درسته؟
یونگی:آره احتمالا تموم شده
نامجون:هووووف
یونگی :میگم یه زنگ به اون پسر سیرش بزنیم
جیهوپ :آره آره زنگ بزن ببینیم خوبه یا نه تهیونگ :حداقل از وضعیتش خبر دار شیم
جین : خوب کی زنگ میزنه ؟اصلا چی بگیم
کوک :یونگی هیونگ پیشنهاد داد اون زنگ بزنه
یونگی :حالا من یه چیزی گفتم خووووووب
نامجون:یه پیشنهاد دارم میگم نظرتون چیه چان رو راضی کنیم به جیمین بگه رفته بودیم بیمارستان ولی زود برگشتیم به دلایلی مثلااااا؟ اون جوری هم اون مرتیکه راضی میشه هم دل جیمین رو نمیشکونیم و ازمون ناراحت نمیشه هووووم؟

تهیونگ:واااااااای اَل حق که نابغه ای هیونگ
کوک :درسته درسته  ، اون عوضی گفت نمی تونیم بریم نگفته که نگیم نرفتیم متوجه شدین چی گفتم
جیهوپ:نه
کوک :درسته خودمم نفهمیدم چی گفتم بی خیال

یونگی پوفی کشید و از رو میز تلفنش رو برداشت
زنگ زد
نامجون :بزار رو بلندگو
بعد چند بوق صدای چان تو خونه پیچید
چان: بله
یونگی انگار نه انگار که با کسی تماس گرفته در و دیوار و نگاه می کرد که با نیشگونی که از جین گرفت بالاخره به حرف اومد
یونگی:سلام چان شی عمل تموم شده ؟
چان :نه هنوز

با حرف چان نامجون نگاهی به ساعت انداخت
با نگرانی رو به تهیونگ  دم گوشش آروم زمزمه کرد
نامجون :خیلی وقت بوده تو عمله ولی چرا بیرون نمیاد
تهیونگ هم با استرس نمی دونم گفت دوباره حواسش رو به یونگی داد که تند تند سوال می‌پرسید

یونگی :دکترا چیزی نگفتن
چان :نه هیونگ کسی بیرون نیومده

جین دوباره نیشگونی از پای یونگی گرفت و آروم زمزه کرد

جین: یاااا مگه اتاق باز جویه یکم آروم تر برو
نامجون:راست میگه ملایم تر باش هیونگ

یونگی سرش رو تکون داد و دوباره به حرف اومد

یونگی: باشع ، چان شی ازت یه خواهشی دارم
چان:بفرمایین؟

از لحن حرف زدن  پسر کاملا متوجه متعجب شدنش بودن

یونگی:میشه به جیمین بگی ما اومدیم ولی مجبور شدیم واسه کاری برگردیم کمپانی
چان:شما متوجه هست...

یونگی وقتی دید می خواد رد کنه حرفش رو قطع کرد
یونگی:چیزی نپرس ازت خواهش میکنم

جیهوپ که دیگه نمی تونست بیشتر از این خودش رو نگه داره با التماس افتاد

جیهوپ :چان شی منم هوپ لطفا التماست می کنم خواهش میکنم نگو که نیومدیم ناراحت میشه نمی خواییم دلش بشکنه لطفاااااا

سکوتی بدی بعد حرف زدن هوپ شد که کسی دیگه چیزی نگفت فقط دعا دعا می‌کردن که پسر دلش به رحم بیاد
صدای نفس های تند و کلافه چان رو واضع می تونستن از پست گوشی بشنون و اینا بیشتر بیشتر اون هارو ناامید تر می‌کرد
بعد چند دیقه عذاب آور برای اعضا بالاخره چان به حرف اومد

چان: برای جیمین هیونگ فقط واسه این که ناراحت نشه ولی به جاش می خوام بگین چرا نیومدین یا دلیل این رفتار هاتون چیه ؟کلا همه چیز رو باید بهم بگین

تهیونگ و کوک از خوشحال هم رو بغل کردن که به شرطی که چان گذاشته بود مثل باد کند بادشون خالی شد

یونگی آب دهنش رو به سختی قورت داد و به بقیه خیره شد که  با اشاره نامجون و قبولِ شرط جواب چان رو داد

یونگی : باشه باشه میگیم اول جیمین حالش خوبه شه بعد
چان :احتمال اینکه شب بستریش کنن وجود داره اگه شد میام خونتون همه چیز رو می گین قبوله
جیهوپ:قبوله قبوله

یونگی هم قبوله ای گفت و خواست بگه که حداقل زمانی برای اون ها بده که چان زود تر گوشی رو خاموش کرد
چان:بعدا حرف میزنیم فعلا

کوک :بیدن حف میزنیم فیلن (ادای چان رو در میاره مثلا)نچسب 
یونگی :خوب اینم از این حالا چه گوهی بخوریم ؟

و مثل طلب کارا دست به سینه نشست و به بقیه خیره شد




چان ویو

تو عالم خواب و بیداری بودم که با صدای تیکی که اومد سریع بیدار شدم که دکتر و پرستار و بالا سر هیونگ دیدم با نگرانی سریع بلند شدم
تا خواستم چیزی بگم که دکتر زود تر به حرف اومد

دکتر یول :آروم باش پسرم چیزی نیست فقط برای کنترل اومدیم همین

نفسم و با صدا بیرون دادم و تعظيمی کردم

چان : واقعا ممنون آاام حالش چه طوره همه چی  خوبه ؟

دکتر سری تکون داد و برگه های دستش رو به پرستار داد
دکتر یول: خوبه خوبه فقط یکم فشارش بالا و پایین میشه  به جز این هیچ مشکل وجود نداره
چان :خدارو شکر

چان :دکتر یول ، جیمین کی بیدار میشه یه کار خیلی مهمی دارم می خوام تا بیدار میشه برم بیام  
دکتر یول:میتونی بری فعلا بی هوشه و اینکه بهش خواب آور، آرام بخش تزریق کردیم تا صبح بیدار نمیشه
چان:که این طور ممنون پس من میرم اگه مشکلی بود میشه بهم زنگ بزنید لطفا
دکتر : البته
تعظيمی کردم که بیرون رفتن

نگاهی به هیونگ که آروم خواب بود کردم و بعد درست کرد پتوش از اتاق خارج شدم

از بیمارستان خارج شدم و هوای تازه رو نفس کشیدم
چان:چان : خووووب فک کنم قراره حقايق رو بفهمم‌ بزن بریم


سوار آسانسور شدم تو آیینه نگاهی به خودم کردم
چان:هوووووف چرا من انقدر استرس دارم
با باز شدن آسانسور بیرون رفتم نفس عمیقی کشیدم و زنگ در رو زدم

در باصدای تیکی باز شد و تهیونگ نمایان شد لبخنده کوچیکی زدم و تعظيمی کردم

تهیونگ:سلام چان خوش اومدی بیا تو
چان:سلام ممنونم

کنار رفت که وارد خونه شدم و منتظر شدم اول اون بره بعد من

هشون تو نشیمن نشسته بودن و سرشون طرف من دوباره تعظيمی کردم و سلامی دادم ته همشون سلام و خشومدی گفتن
نامجون:بشین راحت باش لطف
روی مبل تکی نشستم و منتظر نگاهشون کردم  جین هیونگ لیوانی رو ، روبه روم گذاشت که فک کنم هات چاکلتی چیزی باشه تشکری کردم که نشست


چند دیقه ای بدون هیچ حرفی فقط بِهَم نگاه می کردیم که آخر استرس و خجالتم و کنار گذاشتم و به حرف اومدم
چان:آااااام نمی خواین چیزی بگین
نامجون : البته خووووب راستش ما
یونگی : نامجون من میگم
نامجون هیونگ سری تکون داد و به مبل تکیه داد که یونگی هیونگ با چهره جدی نگاهم کردم
یونگی: قضیه از ابن قراره که.....



___________________
هوووو
هووووو
هوووووووو
ببین کی اومدههههه نازی اومدههههه 🙂
آماده هر نوع فحشی هستم 🥲
متاسفم که دیر شد 🥲
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد

توجه ❗❗

لطفا نظراتتون رو دربارش بگین احساس می کنم خوب پیش نمیرم و، واقعا نمی دونم باید چی کار کنم شما بگین اگه همین جوری ادامه بدم خوبه ؟؟؟؟
لطفا هر کدومتون که می خونید خواهش می کنم نظرتون رو کامنت کنید که بدونم کارم خوبه یا نه

مرسی شب خوبی داشته باشین بارونکاااااا
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕

۱۳۶۸ کلمه

Continue Reading

You'll Also Like

13.7K 2.6K 10
|کامل شده| "انگشت‌هات بنظر مزه‌ی عسل میدن جیمینی!" ____________________________________ کاپل: ویمین🫧 ژانر: تخیلی، فانتزی، برومنس🫧 شروع: 16 ژوئن 202...
28.3K 4.6K 56
دا ×ستان راجب یه گروه چهار نفرس به اسم (Devils)که متشکل از چهار تا پسر که تازه به مدرسه شبانه روزی چودامدونگ اومدن و یه عضو جدید بهشون اضافه میشه...
86.5K 13.6K 34
«تموم شده» مین یونگی شاهزاده ای که بعد از شورش وزرا .. وزرا اونرو به عنوان برده به شاه کشور همسایه که به تازگی تاجگذاری کرده هدیه میدن...... کاپل اصل...
13.1K 3.4K 37
•مو سبز• Taehyung: اون فقط یه کراش ساده اس! Jimin: اره.. بود..البته قبل از اینکه بهم چشمک بزنه. •yoonmin•