Dark half

By callmedeesse

40.6K 7K 1.7K

″ تجاوز، کلمه ی عجیبیه. توی فیلم و داستان ها قربانی ها عاشق متجاوزشون میشن. توی واقعیت قربانی رو متهم به گناه... More

مقدمه
part1
part2
part3
part4
part5
part6
part7
part9
Hope࿐

part8

2.6K 571 176
By callmedeesse

دستی به کتش کشید و به سمت ورودی شلوغ مدرسه به راه افتاد.
با دیدن تهیونگی که گوشه ای سر به زیر منتظر ایستاده بود، دستهاش رو از توی جیب شلوارش بیرون آورد و قدم هاش رو بلندتر کرد.

″جونگکوک. صبح بخیر.″

تهیونگ با دیدن جونگکوک بدون اهمیت به بچه های دیگه با صدای بلندی رو به پسر داد زده بود و دستهاش رو توی هوا براش تکون داده بود.
جونگکوک خجالت زده از نگاه بچه های دیگه روی خودش سرش رو پایین انداخت و با کشیدن بازوی تهیونگ، پسر رو دنبال خودش کشید.

تهیونگ با دیدن گوش های قرمز و صورت خجالتی جونگکوک خنده ی آرومی کرد و با لوسی خودش رو به پسر دیگه نزدیکتر کرد و با صدای بچگانه ای شروع به حرف زدن کرد:

″جونگکوکی‌. جونگکوکی. به من توجه کن!″

کمی از تهیونگ فاصله گرفت و با بی حوصلگی غر زد:

″بقیه دارن نگاهمون میکنن، اگه ادامه بدی...″

″صبح بخیر بچه ها... جونگکوکی؟ تو هم اینجایی؟″

تهیونگ لبخند پررنگی به سرایدار مهربونشون زد و با خوش اخلاقی جواب داد:

″صبح بخیر آقای کانگ. حالتون چطوره؟″

مرد لبخندی زد و با خوش خلقی دستی میون موهای تهیونگ کشید و جواب داد:

″حالم خیلی خوبه. جونگکوک تو حالت چطوره؟″

جونگکوک لرزون و آشفته از شنیدن دوباره ی صدای مرد قدمی عقب گذاشت و جوابی به سوالش نداد.
مردی که حالا با خوش رویی رو به روشون ایستاده بود و دست های گناهکارش رو با نوازش موهای نرم تهیونگ مشغول کرده بود، کابوس شب های جونگکوک بود و هر بار بیشتر از قبل توهین هاش توی گوش جونگکوک زنگ میخورد.

مرد که از لبخند تهیونگ متوجه شده بود، پسر چیزی به کسی نگفته لبخند مهربونش رو پر رنگ تر کرد و با ناراحتی لب زد:

″از تهیونگ شنیدم که یه مدت بیمار شده بودی. بهتره مواظب خودت باشی!″

حرفش رو با لبخندی به پایان رسوند و با کشیدن دستی روی شونه ی خم شده ی جونگکوک، از کنارشون رد شد.

تهیونگ با دیدن رنگ‌پریده و مردمک های ناپایدار جونگکوک ترسیده بهش نزدیک تر شد و با کشیدن دستی روی گونه ی پسر زمزمه کرد:

″حالت خوبه؟ نوشیدنی میخوای؟″

جونگکوک شکسته تر از همیشه نگاه خیسش رو به صورت تهیونگ دوخت و سری به علامت منفی براش تکون داد.
مهم نبود جونگکوک چقدر سعی در مخفی کردن غمش داشته باشه و وانمود به امیدواری کنه، آقای کانگ باز هم با اون لبخند مضحکش ازش قدرتمند تر بود و کافی بود دهن باز کنه تا دیگه حمایت تهیونگ رو هم نداشته باشه.
شاید سرایدار قدکوتاه و مسنشون راست میگفت؛
اون حالا آسیب دیده بودی و لایق عشق نبود.

.

دستش رو محکمتر روی شکمش فشرد و بی اهمیت به نگاه نگران همگروهیش دستش رو بالا گرفت و برای بیرون رفتن از معلم بداخلاقشون اجازه خواست.

حتی نمیدونست چطور و چه موقع خودش رو از فضای خفقان کلاس بیرون انداخته و با دلپیچه ای شدید به سمت سرویس بهداشتی مدرسه دوییده.
به قدری اضطراب به تمام سلول های بدنش راه پیدا کرده بود که حتی دیدن اطرافش هم براش امری سخت و طاقت فرسا بود.

با دیدن در بزرگ سرویس بهداشتی پسرونه نفس حبس شده اش رو بیرون داد و قدم های بی حالش رو بلندتر کرد.

″جونگکوک؟″

به سمت مردی که نزدیکش ایستاده بود برگشت و ساکت بهش زل زد.
لبخندی که روی لبهاش نقاشی شده بود مثل خنجری بود که تمام تن جونگکوک‌ رو زخمی و غرق در خون میکرد.

کانگ سرایدار که واکنشی از جونگکوک ندیده بود جلو رفت و با گذاشتن دستی روی شونه پسر با صدای آرومی کنار گوشش زمزمه‌ کرد:

″خوشحالم که پسر خوبی بودی و رازمون رو نگه داشتی!″

با سرگیجه به دیوار پشت سرش چسبید و نگاه گیجش رو به مرد رو به روش داد.

تهیونگ که مشکوک از دور به اون منظره خیره بود با دیدن حال بد جونگکوک به سمتشون دویید.
و بازوی جونگکوک بی حال رو چسبید و به سرعت به آقای کانگی که از موقعیت پیش اومده هول شده بود، گفت:

″آقای کانگ لطفا یکم آب بیارید.″

مرد مسن بدون اینکه لحظه ای کنار اون دو بمونه به بهونه ی لیوان آبی که قرار نبود بیاره، به سمت راهرو راه افتاد.

″جونگکوک؟″

نگاه جونگکوک به چهره ی جدی تهیونگ که افتاد فهمید این نقابی که روز ها روی چهره اش بوده حالا چیزی به افتادنش نمونده.
صدای آرومش حتی برای خودش قابل شنیدن نبود اما تهیونگ جوری که انگار سرنوشتش با جمله های جونگکوک کامل میشه به حرف های پسر گوش سپرده بود:

″من... تهیونگ من...″

تهیونگ دستی به شونه ی جونگکوک کشید و با صدای ملایمی گفت:

″جونگکوک لطفا به من و خودت اعتماد داشته باش.″

واژه های تهیونگ توی گوش جونگکوک زنگ میزدند و وادارش میکردن به مرور خاطرات خوب و بدش همراه تهیونگ؛
از کی فراموش کرده بود که تهیونگ کسی بود که در هر حالتی دوستش داشت؟

″ اول دسامبر بود... روزی که برای کمک به آقای کانگ به انباری مدرسه رفتم. اون همیشه مرد خوبی بود، شاید هم اینطور بنظر میرسید″

مردمک های لرزونش رو از نگاه تهیونگ جدا کرد و با خیره شدن به پنجره ی بلند کنارشون با صدای سستی که رعشه به تن تهیونگ مینداخت، ادامه داد:

″تهیونگ... تهیونگ اون به بدن من دست زد. من سعی کردم جلوش رو بگ... من تقصیری نداشتم.″

سکوت طولانی ای که بینشون شکل گرفت، جوابی واضح برای هر دو بود.
تهیونگ نگاهش خیسش به صورت اندوهگین جونگکوک بود و دلش خون بود از ظلمی که نه تنها به دوست پسرش بلکه به خودش شده بود.
برخلاف تصور جونگکوک، تهیونگ قدمی جلو گذاشت و با گرفتن شونه های پسر اون رو توی آغوشش گرفت و دستهای کشیده اش رو دورش حلقه کرد.
زندگی سخت بود، اما آدمها با پنهان کاری حتی سخت ترش میکردن.

.

با دیدن باز شدن در و وارد شدن تن خسته ی پدرش از روی کاناپه بلند شد و به مردی که هنوز توجه اش به جونگکوک جلب نشده بود، خیره شد.

″جونگکوک؟″

نگاه پدرش متعجب بود و لحنش پر بود از تردید؛
اما جونگکوک بدون اینکه به افکار همیشه منفی و مزاحمش اجازه تسلط بده، نقاب قوی بودنش رو بالاخره انداخت و بغض کرده به سمت پدرش دویید تا مرد رو توی آغوش بگیره.

لحظه ای بعد پسر توی آغوش استوار و محکم پدرش بود و صدای گریه ی کهنه اش حتی برای گربه ی های ولگرد اون ساختمون هم غم انگیز بود.
شاید اگه جونگکوک سعی میکرد دردهاش رو نشون بده و سعی در مداوای اونها داشته باشه، اون زمستون پایان ناپذیر زودتر بهار میشد.

-

I wanna hold your hand and go to the other side of the earth to end this winter.
میخوام دستتو بگیرم و باهات به اونطرف دنیا برم. میخوام این زمستون و تموم کنم.
[BTS - Spring Day]

Continue Reading

You'll Also Like

1.5K 265 6
نام: آناستازیا کاپل: ویکوک نویسنده Deli ژانر: انگست سیاسی تاریخی رومنس چنل: kookiefamilyyy ‍ ‍ خلاصه‌: - آنا عاشق توت‌فرنگی بود. + تو چی؟ توت‌فرنگی...
74.4K 5.6K 31
نام: همسر سابق من 💫 کیم تهیونگ ، مافیای بد نام کره و آسیا و یه عاشق مهربون برای همسرش جئون جونگکوک یه دانشجو که در اواسط داشجوییش با کیم تهیونگ قرار...
8.3K 1.8K 10
آلفا کیم ، آلفای سلطنتی که کوچکترین چیز عصبی‌اش می کنه و برای آرامش پیدا کردن خون میریزه امگا جئون، امگایی شیرین و زیبایی که خیلی آروم و مهربونه و کو...
26.6K 18.1K 47
( Completed ) چی میشه اگه تو آینده تکنولوژی بیاد که میزان ژن روان آزاری جنین رو تشخیص بده ؟! و چی میشه اگه اون درصد به ۹۹ درصد برسه ؟! یعنی اون جنین...