❕Vietato❕

By MinBlume

48.5K 7.6K 1.7K

چی میشه اگه پسر تخس رئیس جمهور کشوری که همجنسگرایی توش رسما ممنوعه، عاشق بادیگاردش بشه؟ 🚫ژانر: درام، اسمات،... More

preface
❕Part 1
❕Part 2
❕Part 3
❕Part 4
❕Part 5
❕Part 6
❕Part 7
❕Part 8
❕Part 9
❕Part 10
❕Part 11
❕Part 12
❕Part 14
❕Part 15
❕Part 16
❕Part 17
❕Part 18
❕Part 19
❕Part 20
❕Part 21
❕Part 22
❕Part 23
❕Part 24
❕Part 25
❕Part 26
❕Part 27

❕Part 13

1.5K 265 78
By MinBlume


-من بادیگاردتم.. درسته.. برای همینم نمیذارم هیچکس بهت آسیب بزنه، هیچکس.. بهت قول میدم

جیمین با صدای جانگکوک از خواب پرید، برای دفعه پنجم بود از دیشب تاحالا این خوابو میدید

+اه.. اخه کی میخواد به من آسیب بزن؟ هر بادیگارد دیگه ایم میتونه ازم محافظت کنه
جیمین با کلافگی گفت و ساعتو نگاه کرد شیش صبحو نشون میداد از جاش بلند شد تا آبی به دست و صورتش بزنه

به محض اینکه بلند شد از سر درد سرش گیجی رفت و قبل از اینکه به زمین سقوط کنه به دیوار تکیه داد

چشماشو بست و سعی کرد یکم با تلقین حالشو بهتر کنه

-جیمین؟؟؟ جیمین؟؟
با صدای داد پدرش به خودش اومد

+این پیرخرفت اول صبی چی میخواد؟
زیر لب نالید و به سمت در اتاق رفت

+صبح بخیر پدر!
با لحن خشکی گفت

-صبح بخیر.. این چه سر و وضعیه؟ بو الکلت خفم کرد! زود برو دوش بگیر بعدشم برو یه دست لباس مناسب و لایق بگیر، قرار امشبتو که یادت نرفته؟

+مگه میشه یادم بره
جیمین لبخندی زد و گفت

+امشب شروعه منه جدیده!
با همون لبخند جملشو تکمیل کرد

+اگه اجازه بدید میخوام برم حموم، امروز خیلی کار دارم، باید برم آرایشگاه و بعدشم خرید لباس
جیمین با لبخند گفت و به محض اینکه پدرش سر تکون داد، تعضیمی کرد و در پشت سرش بست

بعد از هماهنگ کردن وقت آرایشگاه و پرو لباس، شروع به حموم کردن کرد
اون طولانی ترین حموم عمرش بود، انگار که به علاوه شستن بدنش میخواست خاطرات رو هم بشوره!

از حموم اومد بیرون و با دیدن ساعت که عدد ۱۲ رو نشون میداد گوشیشو برداشت و به خدمه خونه زنگ زد

-بله؟
با پیچیدن صدای سرخدمتکار تو گوشش لبخند محوی زد، از وقتی جیمین خیلی بچه بود خانوم‌چو تو خونشون کار میکرد، اون همیشه با جیمین مهربون بود، گرچه جیمین به روی خودش نمیاورد اما اون مثل مادر دومش بود

+ناهارمو بیارید تو اتاقم

-چشم ارباب جوان

جیمین هومی گفت و با دیدن تماس پشت خطی که از هوسوک بود گوشیو قطع کرد و تماس هوسوک رو جواب داد

+بله هیونگ

-بریم بیرون؟

+امروز خیلی سرم شلوغه

-چه کاری داری واجب تر از هیونگت؟

+بعدا باهات حرف میزنم

-یااا پارک جیمین، بگو ببینم چخبره

+امشب قرار دارم هیونگ

-او لالا با کی؟ نکنه مخ بادیگارت سنگیتو زدی

+اون سنگی نیست
جیمین تو گوشی فریاد زد

+یعنی منظورم اینه.. که.. من.. یعنی با اون قرار ندارم، با یه دختر قرار دارم.. با..
با شنیدن تقه ی در حرفش و تموم نکرد

+بعدا باهات حرف میزنم هیونگ، خدافظ
جیمین گفت و سریع تلفنو قطع کرد

+بیا تو
جیمیت گفت و بلافاصله خدمتکارا با سینی های غذا وارد شدن و همرو مرتب رو میز گوشه اتاق جیمین چیدن

-ارباب؟
خانوم چو با نگاه مهربونی به جیمین گفت

+بله؟

-حالتون خوبه؟

+عالیم، باید بد باشم؟

-این قرار.. قرار تحمیلیه؟ درسته؟

+اوه خانوم چو ی عزیز! نه! اینطور نیست، میدونی که کسی نمیتونه منو مجبور به کاری کنه! نکنه منو تو این همه سال نشناختی؟

-درسته.. خیالم راحت شد..
خانوم چو نفس راحتی کشید و با لبخند گفت

+ممنونم.. بابت غذا.. و بابت نگرانیتون
جیمین لبخندی زد و گفت، خانوم چو در جوابش لبخند زد و «با اجازه» ای گفت و تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد

جیمین مشغول خوردن غذا شد و دوباره به ساعت نگاه کرد، عقربه ها انگار میدوییدن.. ساعت ۲ بود و قرار جیمین ساعت ۷!

از جاش بلند شد و لباساشو پوشید، سویچ ماشینشو بر داشت و به طرف مزون لباس روند

بعد از یک ساعت پرو بلخره کت و شلوار مشکی ساده ولی به شدت جذابی رو انتخاب کرد و بعد به طرف آرایشگاه همیشگیش رفت




-به به، پارک جیمین! خوش اومدی رفیق!
جیمین نگاهی به آرایشگر محبوبش.. آرایشگر که نه فقط.. دوست چند سالش.. جونگین کرد

+عجله دارم جونگین

-چه مدلی میخوای چینگو جانم؟

+اول از همه.. رنگشون کن.. میخوام قهوه ایشون کنی.. بعدم یکمی کوتاه و مرتبشون کن
بعدم میخوام..

-میخوای موهاتو قهوه ای کنی؟ تو که میگفتی هیچوقت قرار نیست رنگ‌ موهاتو از بلوند تغیر بدی
جونگین حرف جیمینو قطع کرد و گفت

__
فلش بک
سه هفته قبل

-میدونی پارک من همیشه فکر میکردم رنگ موی بلوند اونقدر پسرارو جذاب نمیکنه.. اما این رنگ موهای تو..واقعا عاشقشونم.. نمیدونم چون موهای تو این رنگیه.. این رنگ قشنگ به نظر میاد یا واقعا رنگ قشنگیه.. اما دلم میخواد تا آخر عمرم به پارک جیمین با موهای بلوند نگاه کنم

+ها یعنی اگه موهامو یه رنگ دیگه کنم دیگه نگاهم نمیکنی؟
جیمین با لحن شیطنت آمیزی پرسید

-یااا خودت میدونی منظورم چی بود

+من که نمیدونم!

پایان فلش بک

__

-میخوای موهاتو قهوه ای کنی؟ تو که میگفتی هیچوقت قرار نیست رنگ‌ موهاتو از بلوند تغیر بدی

+فعلا که قرار شده! بعدم میخوام یه میکاپ خیلی ملایم برام انجام بدی، آها و راستی اون بسته های لباسمو بذار تو اتاق گوشه راهرو، کارم که تموم شد همینجا میپوشمشون، وقت ندارم

-باشه.. چرا میزنی؟

+این چه مدل حرف زدنه

-من همیشه باهات اینجوری حرف میزنم رفیق!

+رفیق؟ از کی تاحالا آدمایی مثل تو شدن رفیق آدمایی مثل من؟ انقدر حرف نزن و کارتو بکن
جیمین با لحن جدی ای گفت و جونگین چند لحظه با بهت نگاهش کرد و بعد به سرعت مشغول رنگ کردن موهای جیمین شد








بعد از دو ساعت و نیم بلخره کارش تموم شد، بلند شد و خودشو تو آیینه نگاه کرد
پوست صافش که با هایلایتر هاله قشنگی روش درست شده بود ترکیب قشنگی با لباش که با برق لب، براق شده بودن، بوجود اورده بود
سایه محوی پشت چشمش با موهای قهوه ای لختی که بالا داده شده بودن میتونست دل هر دختر و حتی پسریو ببره.. پسر؟ نه فقط دختر.. هدف فقط دختره!

با غرور خودشو تو آیینه نگاه کرد و یقه کتشو مرتب کرد

+پارک جیمین امروز شروع جدیدیه برای تو!

Continue Reading

You'll Also Like

10.1K 4.6K 29
Fan fiction: 𝐅𝐀𝐔𝐋𝐓 Genre; 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞(𝐬𝐦𝐮𝐭)/ 𝐟𝐚𝐧𝐭𝐚𝐬𝐲/.. Couple; 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧 برای آشنایی با داستان "حرف دل" رو بخونید ♡ لبانش ب...
True heir By Via

Fanfiction

31K 7.7K 46
TRUE HEIR وارث حقیقی 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑪𝒉𝒂𝒏𝑩𝒂𝒆𝒌_𝑯𝒖𝒏𝑯𝒂𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: angst / romance / mystery / smut / rough سال ۱۹۴۰ زمانی که ژاپنی ها کشو...
133K 21.4K 61
کاپل: کوکمین . . . . ژانر : عاشقانه ، مثبت هجده ، امپرگ ، امگاورس ، درام ، خانوادگی ( اس*مات مثبت ???? داره ) #kookmin: #1 #jimin: #4 # امگاورس: #۱۰...
53.5K 13K 40
🦋عنوان: نخ قرمز سرنوشت 🦋ژانر: فانتزی، سوپرنچرال( تلفیقی از دنیای امگاورس، ومپایری، هایبردی)، انگست، رمنس، اسمات، کمی خشن 🦋کاپل ها: چانبک.....کای و...