part14

4.4K 673 353
                                    

_دنبالم بیاین

چند دقیقه بعد جیمین و جانگکوک تو اتاق دکتر نشسته بودن و هر از گاهی بهم چشم غره میرفتن

_خب..

دکتر پرونده روبروشو بستو عینکشو روی میز گزاشت
و نگاه سنگینی به جانگکوک کرد

_اتفاقی واسش افتاده...اقای....لی؟
جیمین بعد نگاهی به اسم دکتر روی میز به دکتر گفت

_خب باید بگم بدنشون ضعیف بوده و توانایی یه سکس یا بهتر بگم توانایی یه تجاوزو نداشته .مقعدش عفونت کرده و باید پانسمانش هر روز عوض بشه  خون زیادیو از دست داده و باید مواد غذایی مناسب برای خونسازی بخوره زیاد نباید راه بره یا سر پا بایسته و اقای جئون من شمارو از قبل میشناسم و خب یکم راجب این موضوع شکه شدم ولی بهتره بگم ک با ملایمت رفتار کنید با همسرتون

_بهتر نه بایدددد با ملایمت رفتار کنه وگرنه همون کاری رو ک با تهیونگ کرد باهاش میکنم

جیمین چشم غره ی وحشتناکی به پسر کنارش
کرد(داد؟ )

_چیم هیکل خودتو دیدی؟

_اقایون شما واسه بحث مهمتری اینجایید

_درسته ببخشید

لی بعد نیم نگاهی به جیمین و تکون دادن سرش باز به جونگکوک نگاه کرد

_شما میدونین اون از نسل گایاست درسته؟ توی کره افراد چشم ابی خیلی کمیابن

_بله میدونم

_و میدونستین امکان حامله شدنش وجود داره درسته؟

_الان شما دارین میگین حاملس؟

_نه

_پس چی؟

_بهتون اخطار دادم. فک نکنم علاقه ای بهش داشته باشید اینو از رفتارتون فهمیدم حتی اگه مقداری هم بهش علاقه داشتین حداقل یه نگرانی از خودتون نشون میدادین ولی تنها چیزی ک ازتون دیدم بیخیالی بود

_خب...

_هنگام معاینه یسری زخم روی دستش دیدم ک رد تیغ بودن احتمال افسردگی توش خیلی زیاده احتمال داره با ادامه این رفتارتون دست به خودکشی بزنه
_اقای لیی من اینجا برای این ننشستم ک بهم بگین باید دوستش داشته باشم یا نه این یه مسئله خصوصیه

_درسته من فقد بهتون اخطار دادم اقای جئون

_من نیازی به اخطار شما ندارم

_یه زمانی منم همینو میگفتم منم دقیقا عین شما بودم ولی خیلی دیر از کارام پشیمون شدم. خیلی دیر
خب حرفام تموم شد مواظبش باشید یسری دارو براش نوشتم و دادم به پرستاری ک توی اتاقشه ازون میتونین بگیرین

_لطف کردین

جیمین گفتو لی به احترامشون از جاش پا شد و بعد خداحافظی مختصری جیمین با پسر مومشکی کنارش از اتاق خارج شد


๑BLUE  EYES๑Where stories live. Discover now