خاطرات

3.7K 305 50
                                    

(جیمین )

خیلی بهتر قبل شده بودم جین هیونگ مجبورم کرده بود
دو تا کاسه ی سوپ کامل بخورم الان کامل در بودم با لبخند به هوسوک و جین هیونگ که داشتن سر رنگ مو
جدیدم برای من دعوا میکردن نگاه کردم روبه شون گفتم

+یااا رنگ مویه منه پس تصمیم می‌گیرم

_تو حرف نزن

# شات اپ بابا

با تعجب بهشون نگاه کردن وات ده شیت چرا اینطوری
میکنن اینا جوری بحث میکنن انگار سرنوشت دنیا
به رنگ موی من بنده ، چند دقیقه گذشت دکتر با ی لبخند
امد تو گفت میخواد باهام صحبت کنه با کمک پرستار
رفتم سمت دفتر دکتر وقتی رسیدم دکتر شروع به
صحبت کردن کرد
مات و مبهوت بهش خیره بودم این دکتر چی میگفت
یعنی چی رحم پنهان دارم اصلا اصلا مگ میشه هنوز
داشت ادامه میداد بیشتر به حرفاش دقت کردم

&آقای پارک این رحم پنهان تو دوران حاملگی مادرتون
اینجاد شده و شما نمیدونستید و خودش نشون نداده ولی الان داره خودش نشون میده

+ی...یعنی میتونم

&بله شما توانایی‌ بارداری با ثمر دارید

دستم تو موهام کشیدم اروم بلند شدن بعد خداحافظی
کوتاهی اروم‌ آروم برگشتم سمت اتاقم ،
هنوزم باورم نمیشد من میتونستم حامله بشم آخه چطوری چطوری همچین اتفاقی برام افتاده چرا
با صدای هوسوک هیونگ برگشتم سمتش

_جیمین خوبی چرا رنگت پریده ؟؟؟

+ا..خوبم هیونگ یکم خستم

_اوه یکم بخواب بچه همش بیداری

لبخند کم جونی زدم اروم چشمام رو هم نهادم خوابیدم.

(کوک)

حس گناه میکردم همش تقصیر من بود که الان اینطوری
روی تخت بیمارستان افتاده بود خودم مقصر حال الانش
می‌دونم خودم‌ مقصر می‌دونم که آرامش ازش گرفتم
همش تقصیر منه همش

=به چی فک میکنی

_جیمین

=چرا

_تهیونگ خودت زدی به نفهمی بخاطر ما اون تو بیمارستانه

با بغض گفت

=می‌دونم می‌دونم همش مقصر ما هستیم کاش هیچ
وقت پیشنهاد پی دی نیم قبول نمی‌کردیم اگه قبول
نمی‌کردیم الان جیمین انقدر حالش بد نبود انقدر
تو خودش نبود انقدر افسرده بود

اروم تو بغلم فشردمش سرش بوسیدم نهادم اروم گریه
کنه حق با اون بود کاش هیچ وقت قبول نمی‌کردیم

( نامجون)

# تو حال جیمین میبینی میبینی چقدر بدن همش تو
بیمارستان همش حمله ی عصبی داره درک کن

before I die......Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang