″ببین ته ، من هیچوقت عاشق تو نبودم.... میخوام باهات بهم بزنم″
″نه جونگکوک لطفا ، من بهت نیاز دارم ، بدون تو میمیرم!″
″خداحافظ تهیونگ″
بنابراین جونگ کوک پسر گریان رو تنها گذاشت ، کسی که بین هق هقاش اسم معشوقش رو صدا میکرد
صبر میکنم تا برگردی ، جونگ کوک
_اینجا جونگ کوک از تهیونگ جدا شد ولی تهیونگ تصمیم گرفت صبر کنه تا جونگ کوک برگرده
_______________
Written by: strawberry_ushiwaka
YOU ARE READING
ɪ'ʟʟ ʙᴇ ᴡᴀɪᴛ ꜰᴏʀ ʏᴏᴜ |ᴋᴏᴏᴋᴠ
Fanfictionتهیونگ ترک میشه اما منتظر میمونه تا کوک برگرده. اون تمام تلاشش رو میکنه ، و تا آخر عمرش منتظر عشقش میمونه ولی شاید همه این ها فقط یه خواب ترسناکه و شاید جونگ کوک فقط میترسه تهیونگ رو از دست بده letters/angst