و انقد فشارش داد تا چیزی که راه گلوش بود رو از بین ببره
چشماش بدون دلیل اشکی شدن و روی گونه هاش ریختن
دست ازادش رو سمت صورتش برای پاک کردن اشکاش برد
و وقتی خون روی انگشتاش رو دید چشماش از تعجب کرد
اون داشت خون گریه میکرد..
سرش رو با تمام زوری که داشت سمت راست چرخوند و سرنگ رو دید که روی زمین افتاده بود
بخاطر اون بود؟
نه اون همچین کاری نمیکرد..
اجازه نمیداد که خودش ، خودش رو تو قعر این زندان فرو بکنه
اما با سوزششی که باز تو قفسه سینش پخش شد دادی کشید و دو تا کف دستاش رو روی چشماش گزاشت..
با تمام توانش جیغ میکشید..
صدای جیغش تو اتاق خالی اکو شد..
چشماش درد میکردند و انگار که داشتند از حدقش بیرون میومدند
و سرش..انگار زیر دستگاه پرس فشرده میشد و هر آن ممکن بود بترکه..
شخصی به سمت اتاق هجوم اورد و با دهن باز به جنی خیره شد
دویید سمت جعبه رفت و
رو زانوهاش نشست ، مشغول پیدا کردن سرنگ شد و جنی این رو از تکون خوردن وسایل توی جعبه فهمید
و به محض پیدا کردنش خودش رو به جنی رسوند..
و بعد از چند ثانیه چیزی توی گردنش فرو رفت
جنی به محض حس کردن تیزی سوزن سرنگ دستاش رو از روی چشماش برداشت و مچ شخصی که اینکارو کرده بود و محکم گرفت
دندون هاش رو بهم فشار داد و با چشمای خونی و وحشیش به اون دختر نگاه کرد
همون دختر با موهای تراشیده شده
"آروم باش..باشه؟"
اون دختر ترسیده بود و سعی کرد که جنی رو اروم کنه
جنی نفس حبس شده اش رو بیرون فرستاد و اروم دستش رو از رو مچش برداشت و به رد دست خونیش روی مچ اون دختر باقی مونده بود خیره شد
اب دهنش رو قورت داد
عجیب بود که به همین زودی اثر اون سوزش توی قفسه سینش از بین رفته بود و راحت میتونست نفس بکشه
"انقدر لجباز نباش..میدونی اگه این رو به خودت تزریق نکنی چه اتفاقی برات میفته؟"
اون دختر گفت همونطور که دستمال خیسی رو روی صورت جنی میکشید و اشک های خونیش رو پاک میکرد
"ط میمیری..خیلی بد میمیری"
دختر اروم زمزمه کرد
میمرد؟جنی تعجب کرده بود؟
پس اون سوزش و اون بسته شدن راه نفسش؟
مربوط به مرگش بود؟
یعنی...
اون داشت میمرد؟
اب دهنش رو قورت داد
زندگی خودش مهم نبود..
اما تمام ارزو هایی که برای جی -اون داشت...
همه چی به باد میرفت..
جی-اون دیگه کسیو نداشت
و تا ابد تو اون یتیم خونه تنها میموند
پلک هاش شل شد و اشکی از کنار چشمش روی گونش غلت خورد..
به محض حس کردن قلقلک روی گونه هاش بخاطر اشک اشکش رو پاک کرد و سریع خودش رو جمع کرد
"میدونم شرایطت برات خیلی سخته..
اما کار دیگه ای جز کنار اومدن باهاش رو نمیتونی انجام بدی..."
دختر گفت همونطور که پاچه جنیو بالا زد
جنی چشماش رو از کلافگی بست
چرا هرکس که یمتش می اومد همینو میگفت..
که با داستانکنار بیاد..
و خودشو باهاش وقف بده!؟
"زخمت خیلی بدتر شده..اگه رعایت نکنی ممکنه دور انداخته شی چون اون از آدمایی که روی بدنشون زخم دارند خوشش نمیاد"
جنی اخم کرد..
"برای همین موهامو تراشید و سرم رو زمانی که تو چشاش نگاه میکردم برید..تا به همه بفهمونه از من خوشش نمیاد..
اما میدونی نتونست دورم بندازه"
گفت و ریز خندید
"من ادم با استعدادی هستم..
بهم نیاز داره..
سعی کن براش مفید باشی..
اون موقعس که باهات خوب رفتار میکنه"
جنی به چشمای مشکی دختر خیره شده بود
اما تو ذهن جنی چیزی جز انتقام
و مرگ اون نمیگزشت..
همه چی
با مردن اون هیولا
تموم میشد
نه؟
اینم سومییی..
خب نظرتون؟(بگین دیگه)-_-
دوسش داشتین؟(ووت بدین)
کی فکرشو میکرد چیچو انقد یهو خفن بشه -_-
جنی :(
لاو یو کیوتیز♡
YOU ARE READING
爱𝖱𝖾𝖽𝖨𝗇𝗄
Actionبعضی وقت ها دروغ امن تر از حقیقته.. - جوهر قرمز '𝐎𝐧𝐥𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫 𝐜𝐚𝐧 𝐝𝐞𝐬𝐭𝐫𝐨𝐲 𝐚 𝐦𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫' 𝖂𝖗𝖎𝖙𝖊𝖗 : 𝖕𝖎𝖓𝖐𝖉𝖗𝖆𝖌𝖔𝖓 language:𝐏𝐞𝐫𝐬𝐢𝐚𝐧 sexual orientation:𝐒𝐭𝐫𝐚𝐢𝐠𝐡𝐭 please share it to your friends" Ra...
PART THREE | try to be useful!
Start from the beginning
