Part Fifteen

32 8 40
                                    

(ایزابلا )

بهشون خیره شده بودم و چیزی نمیگفتم ،چهره  های منتظرشونو از نظر میگذروندم و تنها چیزی که شنیده مید صدای سکوت بود .
ویک : چیشد عزیزم نکنه موش زبونتو خورده ؟؟
گفت و باحالتی جدس بهم خیره شده بود
-ایزابلا وورتی فکر نکنم لازم باشه بیشتر از این بهتون توضیح بدم .

با خونسردی و تن صدای همیشگیم گفتم که یهو سم نزدیک اومد دستش رو دراز کرد و گفت
سم : از آشناییتون خوشبختم لیدیه گربه نما !!
صدای غرش زیر لب ویک رو شنیدم که میگفت
ویک : چشش مردک دختر باز

بی توجه به بقیه یه  دستمو زیر چونم گذاشتم و با اون یکی دستم ، دستش رو پس زدم و با حالت رک و خشکی گفتم
- برعکس من اصلا از دیدار با شما خوشحال نیستم مستر !!

این حرفم با پوزخند صدا داره ویکی ، خم شدن ابروهای تئو، چشم غره پر از حرص سم  و البته دریافت علامت لایک از امیلی مصادف بود .
همه در سکوت بهم خیره شده بودیم تا این که در به صورت ناگهانی
باز شد و چهره ی مدیر تو چهار چوب در نمایان شد ، ویک که از بهم خوردن سکوت شاکی به نظر میرسید داد زد
ویکی : هی هی هی مثل این که بلد نیستی در بزنی عوضی !!

ادامه دارد ......

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
های گایز
من دوباره بعد از یه مدت طولانی اومدم
ببخشید بابت تاخیر فقط این روزا یه سری مشکلاتی داشتم که باید بهشون رسیدگی میکردم
میدونم این پارت خیلی خیلی کوتاه بود ولی قراره  امشب یه پارت دیگه آپ کنم پس منتظرش باشید
امیدوارم خوشتون بیاد و اگه دوست داشتید کامنت بزارید و ووت بدید
لاو یو آل 💕💕

Give me life !!حيث تعيش القصص. اكتشف الآن