Part Two

58 16 30
                                    

( ایزابلا )

بدو بدو از پله های آپارتمان پایین میومدم انقد تند میرفتم که چند باری نزدیک بود پهن زمین بشم !!
گوشه ی خیابون وایساده بودم منتظر تاکسی که یه ماشین آلبالویی خوشگل جلو پام وایساد و اوه چه کسیم توش نشسته بود ، امیلی !!
~ سلام چطوری بلا ؟؟!
~‌ سلام ....
~چیه چرا اینجوری نگاه میکنی ؟
~ هیچی ..
~ ماشینم چطوره ؟!
~ امم خوبه خوبه مال خودته ؟
~ اره خوشت اومد نه
~ اره قشنگه مبارکت باشه ولی مگه ماشین قبلیت چش بود ؟؟
~ هیچی تکراری بود !
~ای خداا

سوار ماشین شدم و امیلیم پاشو گذاشت رو گاز این دختره روانیه به خدا اینو از رو رانندگیش میشه فهمید !!
ولی خب از حق نگذریم دوست خوب و باوفاییه  ، همیشه وقتی بهش نیاز داری هست یه جورایی بهترین دوستمه .
~ هی بلا چرا هیچی نمیگی ، باز رفتی تو فکر ؟
~ نه ... ( باتردید )
~چند بار بهت بگم انقد فک نکن آخرش خل میشیا
~ میگم امیلی دقت کردی تو خیلی حرف میزنی !!
~ لابد مثل تو خوبه از صبح تا شب مثل احمقا زل میزنی به یه جا هیچی نمیگی .
~ ببند لطفا
~ باشه بابا نخورم
~ ساکت شو .....

به در مدرسه که رسیدیم امیلی چنان پاشو زد رو ترمز که نزدیک بود برم تو شیشه !!
~ چته روانی ؟؟!
~ هیچی فقط خیلی هیجان دارم کلاس جدیدمون و ببینم
~ تو دیوونه ای !!
~ نه بلا تو خیلی سوسولی
~ هی ...

با صدای بوق ماشین کناری حرفم قطع شد امیلی با حرص شیشه ماشین و پایین داد  ولی یهو قیافش از عصبانی به بهت زده تبدیل شد
امیلی : س..س..سم !!
یهو دیدم یه پسر از ماشین اومد بیرون اومد سمت ماشین امیلی و سرش و تا نیمه از شیشه ماشین آورد داخل .
سم : چطوری پیشول ؟!
من : پیشول ؟؟؟.. ( متعجب )
سم : میبینم یه پیشی دیگه دنبال خودت راه انداختی

از قیافه امیلی زار میزد که میخواد خفش کنه صدای سابیده شدن دندوناش روی هم حکم تاییدی بر این فرضیه بود .

من : ببخشید شما کی باشید ؟
سم : امیلی معرفی نمیکنی ؟
امیلی : ............
سم : باش پس خودم میگم من سم هستم یکی از آشناهای قدیمی   امیلی و از آشنایی باشما خوشبختم !!
من : منم ... ( حرفشو قطع کرد )
سم : برام مهم نیست اسمت چیه چون در هر صورت من پیشی کوچولو صدات میکنم
من : ........
امیلی : سم واسه چی دنبالم راه افتادی ؟
سم : واسه چی باید دنبال دوتا پیشی راه بیفتم شما اومدید دنبال من
من : امیلی این دوستت عادت داره همرو پیشی صدا کنه ؟؟
امیلی : کی گفته این دوست منه ؟
سم : نه پیشی جون من فقط به کسایی که شبیه گربه هان میگم پیشول !!
من : ما کجا شبیه گربه هاییم ؟
امیلی : بس کن بلا بیا بریم .

امیلی خیلی سریع از ماشین پیاده شد منم دنبالش رفتم هنوز چندقدم بیشتر برنداشته بودیم که متوجه شدم سم داره دنبالمون میکنه امیلی برگشت سمتش و بهش گفت
امیلی : سم چی از جونم میخوای ، چرا دنبالم میکنی من الان دارم میرم مدرسه میفهمی !!
سم : خب منم دارم میرم مدرسه .
امیلی : نگفتم بیا مدرسه من گفتم برو مدرسه خودت
سم : خب اینجا مدرسه منم هست
امیلی : .......
من : یعنی شماهم اینجا درس میخونید
سم: پ ن پ فقط تو اینجا درس میخونی !! من دیگه باید برم حسابی دیرم شده فعلا پیشولااا

سم اینو گفت و با نگاهی سرشار از تمسخر رفت .

ادامه دارد .......

Give me life !!Where stories live. Discover now