_______________________________

_یااااا چی میگی؟
لوهان با حرص سر سهونی که تقریبا مثل توله سگای پشیمون و گناهکار از وقتی اومده بود دورش میچرخید داد زد و باعث شد پسرک بیچاره دستاش بلرزه و سریع اخم کنه.
_ه...هیچی...فقط میگم داری به چی فکر میکنی‌؟
خودشو روی کاناپه‌پهن کرد و وقتی نگاه پوکر لوهان که روش نشسته بود رو دید سریع توضیح داد
_منظورم اینه تو فکر فرو نرو...بشین درساتو بخون.
_خفه شو!
لوهان با حرص گفت و تا خواست از جاش بلند شه گوشیش زنگ خورد.
_کیه؟
سهون سریع پرسید و به همون سرعتم چشم غره ای از طرف پسر ریز جثه دریافت کرد.
_جانم؟
لوهان با لبخند جواب داد و وقتی دید سهون سرتا پا گوش شده تا ببینه چی داره میگه به سمت اتاقش راه افتاد و خب ثانیه بعد خدا رو شکر کرد که داخل اتاق پریده بود وگرنه الان آبرو و شرفش برباد رفته میرفت!
_کوووووونی...تو به من قرص افزایش میل جنسی خوروندی؟
چشمای لوهان گرد شد و لحظه بعد مثل کسایی که لو رفته باشن صورتشو جمع کرد
_اوپسی!
_پارت میکنم پارهههههه.
بکهیون جیغ کشید و لوهان سعی کرد حداقل برای حفظ حنجره دوستش هم که شده کمی توضیح بده
_ببین بک...بخدا اگه اونو نمیخوردی دیشب یه سلام از زیرپتو بهش میدادی و قطع میکردی.‌.تهشم تا فردا صبح مخ منو به فاک میدادی که با فلان دختره...من به نفع هر سه مون عمل..‌
_خفه شو لوهان...الان من چه ریختی تو صورتش نگاه کنمممم؟
و جیغ دیگه ای که تو گوشای پسر ریز جثه پیچید و باعث شد چشماش جمع بشه..‌‌واقعا چطور فهمیده بود.؟

_____________________________

هودی گشاد آبی کاربنی رنگش رو توی تنش مرتب کرد و دستی تو موهای لخت قهوه ایش کشید و باعث شد موهاش به سمت بالا برن و بعد از چند لحظه دوباره روی پیشونیش رو بپوشونن.
_کای دستتو دور کمرش حلقه کن‌.
کای همونکاری که زن عکاس گفته بود رو کرد و جنی با لبخند عمیق تری بهش چسبید‌.
"الان خرذوقی نه؟"
با حرص لب زد و دستاش رو مشت کرد...دلش میخواست اون موهای بلند رو تو دستش بگیره و بکشه و در آخر با لذت به موهایی که بین انگشتاش جمع شده بودن نگاه کنه.
خب دلیل اینکه الان اینجا بود تنها یه چیز بود و اونم این بود که قراره عاشقانه ای که با کای داشت با زنگ یهویی مدیر کمپانی به فاک رفت و حالا کیونگسو تو این نقطه ایستاده بود و کارد میزدی خونش درنمیومد.
واقعا خسته شده بود، هر کس نگاهشون میکرد فکر میکرد جنی دوست دختر کای شده و کیونگسو بدبخت داره خیلی روشن فکرانه دوست پسر جذابشو به اون دخترک کونی میده ولی خیر!...اینطور نبود و کیونگسو یه تار موی گندیده کای رو به جنی نمیداد...اصلا همه کیم جونگین ماله خودش بود...همشششششش‌!
وقتی نگاه کای روش نشست لبخند قشنگی بهش زد و انگشت شصتش رو سمتش گرفت و چشمکی تحویلش داد
_فایتینگ!
لب زد و لبخند کای کش اومد...کیونگسو چطور میتونست با یه حرکت کوچیک اینطور به وجدش بیاره؟
واقعا اگه میفهید کیونگسو تا چند دقیقه پیش با چشمای ترسناک شده ای داشت نگاهشون میکرد اینطور تو دلش ذوق نمیکرد.

My Daddyजहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें