Part 7

52 11 6
                                    




بعد از اينكه كمي توي كتابخونه مطالعه كردم برگشتم اتاق خودم و ديدم كه تاملينسون روي زمين خوابش برده ...
طرفش رفتم و ديدم نفس ميكشه يعني هنوز زنده اس ... خداروشكر كردم ..

من از اينكه يكي  مواد ميكشه و بعدش خوابش ميبره خيلي ميترسيدم ... احساس ميكردم همون خواب باعث مرگش ميشه ...
از اوردوز كردن و هر چيزي كه به مرگ بعد از مواد زدن مربوط ميشد ميترسيدم .
كلا آدم ترسويي بودم .

بعد از چند دقيقه وسايلم رو برداشتم و به سمت حمام رفتم و بعد از حمام كردن به اتاق خودم برگشتم و تا وقت شام نت گردي كردم .
**************************

(وقت شام )
پشت ميزي نشسته بودم و در حال خوردن شامم بودم ...
ناگهان كسي از پشت با دست روي كمرم زد ... برگشتم طرفش و نايل رو با اون صورت كبود ديدم كه لبخندي روي لبشه ...

لبخندي زدم و گفتم :سلام نايل ...

نايل :سلام خوبي ؟

من:من خوبم تو چطوري ؟

نايل:خوبم خوبم ...

كنارم روي صندلي نشست و شروع به غذا خوردن كرد ...

منكه غذام تموم شده بود به غذا خوردنش نگاه ميكردم كه بهم گفت ؛ چرا اينقدر نگام ميكني ؟

من:فردا مياي كلاس ؟

نايل :ميخوام بيام ولي آخه با اين صورت كبودم بيام ؟

من:بيا از درس عقب نموني...

نايل :مجبورم بيام فردا ديگه ...

چند دقيقه نشستم كنار نايل و بعد بلند شدم كه نايل گفت :كجا ميخواي بري هري ؟

من:اتاقم .

نايل:بشين برام توضيح بده چرا امروز صبح با تاملينسون اومدي اينجا ؟

من:ديگه اومدم ... نيازي به توضيح نداره .

نايل: از حرفاي شان و ديلان دارم به اين نتيجه ميرسم كه خيلي راحت رو ديگران تاثير ميزاره اون پسر ، حواست جمع باشه هري ... يه وقت رو تو هم تاثير ميزاره و خودت نميفهمي ...

من:نه نگران نباش رو من تاثير نميزاره به هيچ عنوان ...

نايل :اميدوارم كه نزاره ،فردا ميبينمت هري .

از رستوران دانشگاه زدم بيرون به حرف نايل فكر كردم .
ميترسيدم واقعا همين پسر روي من تاثير بزاره ...
ولي نه اون تاثير نميزاره روي من ... نه نميزاره .
يعني خودم نميزارم كه اين اتفاق بيوفته ...
راهي خوابگاه شدم و وارد طبقه دوم شدم و به سمت اتاق ٢٨ رفتم .
درو با كليد باز كردم و وارد شدم كه ديدم تو اين مدت زمان كمي كه نبودم لويي چند نفرو با خودش آورده تو اتاق .
دو تا پسر و دو تا دختر ...
اون ها دور هم نشسته بودن .
با ورود من لويي بلند گفت : مياي تو هم توي بازي ما شركت كني بچه ؟

The Rainbow Between UsWo Geschichten leben. Entdecke jetzt