* صدای زنگ خونه*
لویی:دیگه زنگ نزن
* دررررررررررررررررر*
لویی:زنگ نزننننننننننننننننن
نایل انگشتشو از روی زنگ خونه ی لیام بر داشت
نایل:پوووف ربع ساعته تو افتاب سوختیم،گوشیشو جواب نداد؟
لویی:نچ،قشنگ سر کارمون گزاشته
نایل نگاهشو بین پنجره خونه لیام که توی یه اپارتمان چهار طبقه بود و لویی که داشت با
گوشیش به لیام زنگ میزد تا شاید یه ندایی بشه و بیاد درو باز کنه رد و بدل کرد و گفت:دقیقالویی گوشیشو توی جیب پشتی شلوارجینش گذاشت و نگاهشو اطراف خونه گردوند و چشمش به سنگ ریزه های گوشه ی خیابون خورد ،ایده ی جالبی بود و با این اساس که اگه لیام چند دقیقه دیگه نایل و لویی رو پشت در به خاطر خواب سنگینش منتظر میزاشت شاهد اتفاقات
خوشایندی نخواهد بود در هر صورت شکستن شیشه ارزششو داشتنایل:میخوای چیکار کنی؟
لویی:صب کن ...
نایل:نه..من نمیخوام تو بخاطر من خودتو توی خطر بندازی ...
* موزیک احساسی پلی میشود *
لویی:عااح نایلر...زندگی کوتاست ...شاید باید برای چیزهای بزرگ حتی خودمونم فدا کنیم ...
من خودمو فدا میکنم....
نایل:نه لویر تو باید زنده بمونی تا از مردمان این سرزمین دفاع کنی ...ببین ...همه اونها چشمهاشونو به تو دوختن تا شاهد قدرت تو باشن ...
لویی اطرافو یه نگاه انداخت
لویی:کو* موزیک احساسی قطع میشود *
نایل:ها؟
لویی:اون مردمانی که منتظرن تا قدرت منو ببین کو
نایل:...
نایل:دیدم رفتی تو حس یه چیزی پروندم
لویی:یعنی ...یعنی همش دروغ بود ...
* موزیک حماسی پلی میشود *
نایل:عاااااح ژنراالللل،ت...
لیام :نچ نج نچ،گلی بود به سبزه نیز اراسته شد،خودتون خوب بودین گرما زده هم شدین ...
* موزیک احساسی قطع میشود *
نایل و لویی نگاهی به لیام که دم پنجره داشت با قیافه وات د فاکی اونارو نگاه میکرد انداختن...
لیام :بیاین بالا
لویی:صلوات...
_______________________________________________________________لیام:چی.....؟...
لویی:اسپانسر از پروژه عقب کشیده دیگه مارو ساپورت نمیکنه
YOU ARE READING
soul killers[Z.M]،[L.S],[Vkook],[sope]
Fanfiction" or maybe your killers " _قاتلان روح_ قرار بود چطور شروع شه ... چطور باید تغییرش میداد... ولی حقیقت این بود که اون شروعش میکرد و ادامش به قلم کس دیگه یا کسایه دیگه ای نوشته میشد و اگه لیام اینو میدونست حتما شروع بهتری براش پیدا میکرد چون یجورایی ای...