part2 🥀

217 38 3
                                    

قسمت دوم

تهیونگ با استرس آروم در زد و همون جا منتظر موند نمیخواست یهویی وارد بشه اما وقتی صدای کوکی نیومد با آروم ترین حالتی که می تونست درو باز کرد و به داخل سرک کشید اتاق کوچیکی که یه تخت بیشتر داخلش نبود و پنجره ی کوچیکی داشت که فضا رو غم انگیز و بی روح میکرد ، دیوارا به رنگ آبی بودن که احتمالا کارکنا برای آرامش بخش کردن فضا این رنگو انتخاب کرده بودن با این حال فقط خدا میدونست که تهیونگ چقدر از این رنگ بی روح و حال بهم زن متنفر بود.

کلا این اتاق آخرین جایی بود که تهیونگ میتونست برای رفتن انتخاب کنه مخصوصا بخاطر بوی تند دارو و سرم اما بخاطر کسی که روی تنها تخت اتاق خوابیده بود تنها جایی بود که همیشه بدون فکر انتخابش می کرد.

جانگکوک درست مثل یه عروسک شیشه ای روی تخت خوابیده بود و صدای خرو پوفشِ کل اتاقو برداشته بود، تهیونگ با شنیدن این صدا بالاخره لبخند روی لب هاش نشست:

-ای خدا شیرین.

و آروم کنار تخت کوکی نشست و پتوی مخملی مخصوصش رو کشید روش تا سردش نشه جانگکوک همیشه عادت داشت توی خواب با پاش پتو رو بده کنار و به

ناممکن ترین پوزیشن ها بخوابه، یه وقت هایی انقدر عجیب و غریب می خوابید که تهیونگ فقط میخواست بدونه چطوری توی اون حالت گردنش نمیشکنه حالا بقیه ی چیزا پیشکش.

با احتیاط دستای لاغر اونو توی دستاش گرفت تا کمی از دلتنگیشو با داشتن دستاش برطرف کنه اما سرمای دستای کوکی باعث شد غم عظیمی توی قلبش رسوخ کنه دستای کوکیش همیشه گرم بودن و الان داشت چه اتفاقی

می افتاد؟

اما تهیونگ سریع قبل از اینکه توی فکر سرمای بدن جانگکوک غرق بشه بیرون کشید و غم رو به عقب هول داد الان وقت غمگین بودن نبود پس بجاش فکرش رو روی صدای خرو پوف جانگکوک متمرکز کرد.

تهیونگ خوب می دونست که ممکنه تا چند وقته دیگه هیچ وقت دوباره نتونه این صدا رو بشنوه صدای که نشون میداد جانگکوک خوابه، فقط خواب ، نه هیچ چیز دیگه ای ...

برای همین از وقتی جانگکوک مریض شده بود این صدا به تهیونگ آرامش می داد احمقانه است میدونم اما واقعا با صدای نفس هاش آرامش می گرفت.

چشماشو روی هم گذاشت و سعی کرد صدای اونو توی ذهنش ثبت کنه تا با خودش همه جا داشته باشتش اما خیلی زود موقع گوش دادن به نفس هاش سرش خم شد و بعد خیلی آروم روی تخت افتاد.

حالا بعداز مدت ها تهیونگ و کوکی دوباره با آرامش کنار هم خوابیده بودن.

درست مثل قدیما...

اما فقط یک ساعت این آرامش طول کشید جانگکوک همیشه ساعت 11 از خواب بیدار می شد که تا برای تهیونگ نهار درست کنه برای همین این براش شده بود یه عادت

Death of roses |vkookWhere stories live. Discover now