-pαrт 11

612 95 26
                                    

part 11🖤✒

گوشم را به در فشار دادم تا صدایشان را راحت تر بشنوم در عین حال که چیزی ازشان نمی فهمیدم

"واقعا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم"
"منم نمی دونم چون بهم نمیگی!"

بحثشان هر چه که بود سر مشکلات آن پسر درشت هیکل با آن لباس های عجیب و غریب بود ، چند دقیقه ای میشد که آمده بود و از اولش تا  الان داشت ناله میکرد، صدای آه تهیونگ بلند شد و بعد......

"قهوه می خوری؟"

همان چیزی که انتظارش را داشتم  ، تک خنده ایی کردم ، در یک هفته ایی که اینجا بودم به شناخت کمی از او رسیدم مثلا میدانم اگر خسته یا بی حوصله باشی به تو قهوه پیشنهاد میکند و اگر ناراحت یا غمگین باشی ، هات چاکلت یا اینکه اگر دروغی به او بگویی یا چیزی را از او پنهان کنی سریع میفهمد و با نگاهش کاری میکند تا آخر عمر کابوس ببینی که داری به وسیله ی چشمانش خورده میشوی!
ناگهان جسم سختی به صورتم برخورد کرد و مرا تقریبا از فکر پرت کرد بیرون ، 'آخی' گفتم و دستم را روی گونه ی دردناکم گذاشتم و با اخم به تهیونگی که با پوزخندی مسخره به چارچوب در تکیه داده بود تشر زدم

"نباید قبل از داخل اومدن در بزنی؟ شاید من خیر سرم لخت بوده باشم"
"حالا که نبودی"

روی صورتم خم شد و ادامه داد

"بجاش داشتی فوضولی منو میکردی"

دستپاچه بلند شدم و سعی کردم عادی بگویم

"فوضولی؟ من؟ هه چرا فکر کردی که انقد مهمی که بخوام واست فال گوش وایستم؟"

یک تای ابروی مشکی اش را بالا انداخت

"پس پشت در چیکار میکردی؟"
"میخواستم بیام بیرون که لطف کردی و صورتمو ترکوندی"

و به گونه ی قرمز شده ام اشاره کردم ، لپم را کشید و با همان پوزخند اعصاب خورد کن گفت:

"تو دهات شما نشسته راه میرن؟"
"آممم خب...."

با قیافه ی 'اسکل خودتی!' نگاهم کرد و گفت:

"بیا پایین میخوام یه چیزی بهت نشون بدم"

خب حداقل ترسناک نگاهم نکرد ، سرم را بیرون بردم و سعی کردم پایین پله ها جایی که آن پسر نشسته بود را نگاه کنم

"اون پسره رفت؟"

چشم غره ایی به من رفت و با حرص گفت:

"آره آدم بدور ، کسی اون پایین قرار نیست تورو بخوره!"

منم متقابلا برایش چشم غره رفتم و در را محکم بستم بعد یادم آمد که باید پایین میرفتم پس آرام در را باز کردم ، هنوز آنجا ایستاده بود و با مضخرف ترین پوزخندش نگاهم میکرد ، نفسش را آرام بیرون داد و دست هایش را درون جیبش گذاشت و حرکت کرد سمت پله ها منم با لب های آویزان پشتش حرکت کردم وسط نشیمن ایستاد

𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 𝑰𝒏 𝑴𝒆Where stories live. Discover now