a light behind him

4.7K 619 204
                                    

طبق معمول پارکینگ دانشگاه کیپ تا کیپ پر از ماشین بود

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


طبق معمول پارکینگ دانشگاه کیپ تا کیپ پر از ماشین بود.. بکهیون با خودش فکر کرد چطور دانشجوهای این دوره اینقد پولدار شدن؟ آبنبات‌چوبی توی دهنش رو از یک سمت لپش به سمت دیگه انتقال داد و با جا زدن دنده، ماشینش رو به زور بین دوتا ماشین پشت سرش چپوند و بعد از دیدن اینکه درهای دو سمتش به درهای ماشین‌های کناری مماس اند بیخیال شونه ای بالا انداخت و به راحتی از سان‌روف ماشین خودش رو بیرون کشید و روی زمین پرید...

دستاش رو طوری که انگار قصد داره گرد و خاکش رو بتکونه چندبار بهم زد و بعد از مرتب کردن سر و وضعش به سمت دانشکده‌شون راه افتاد... به محض خارج شدنش از اون فضای خلوت و وارد شدن به محیط شلوغ و پر رفت و آمد طبق معمول همه‌ی نگاها به سمتش چرخید، نیشخندی زد و دوباره آبنبات رو توی دهنش چرخوند.

"هوومم اینا همون نگاهایین که ازشون خوشم میاد!"

_هی اون بیون بکهیونه!

_سلام بیون شی.

_لعنتی نگاش کن! کتش همون تولید محدوده است!

_بکهیون میخوای امروز پیش هم بشینیم؟

_واقعا فکر میکنی این پوسته خودشه؟ مطمئنم هزارتا میکاپ میکنه...

بکهیون تمام مدت واسه کسایی که باهاش صحبت میکردن سری تکون میداد یا لبخندی تحویلشون میداد و خب به راحتی پچ پچ هاشون رو درگوش همدیگه میشنید!

"اون دخترای احمق چی با خودشون فکر میکنن؟ معلومه که پوست خودمه!"

برخلاف فکرش ظاهرش هیچ چیزی رو نشون نمیداد و همچنان لبخند روی صورتش رو حفظ کرده بود..

بالاخره از محوطه دانشگاه گذشت و به دانشکده خودشون رسید، از پله ها بالا رفت و وارد شد.

از بین همه‌ی زمزمه ها و نگاها، نگاه تیزبینش به دوتا پسر رو توی انتهای سالن افتاد، یکی از اونا به خیال خودش 'نامحسوس' آرنجش رو به پهلوی اون یکی کوبید و دم گوشش زمزمه کرد:
_هی پسر چجوریه که بیون وقتی از در وارد میشه انگار یه نوری پشتش پخش میشه؟ لعنتی عین شخصیت فیلماست!

Blackbirds (Completed)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora