دستای خیسش رو دور سینک گذاشت و سنگینی بدنشو رو بهش تکیه داد...
دوباره مشت پر از اب رو توی صورتش پاشید...
توی تصویر منعکس شده ی خودش نگاه کرد
لویی: هییی..چرا انقد بزرگش میکنی؟ تو نباید عصبانی بشی میدونی که هیچی ارزششو نداره ! مخصوصا اون کودن که اونطوری رفتار کرد...
سعی میکرد خودش رو اروم کنه...
حوله ی تمیزی که منشیش لیلی براش اماده کرده بود برداشت و روی صورتش انداخت...
و همونطور که صورتش رو خشک میکرد قدم هاشو به جلو برداشت...
با حس شی باریکی زیر پاش ، سریع از روش کنار رفت و حوله رو از صورتش پایین اورد..
لویی: این دیگه چه کوفتیه...؟!
خم شد و روان نویس زیبا و براقی که روی زمین افتاده بود، برداشت...
خط طلاکوبی شده ی روش رو خوند
لویی: اس- تایلز! اوه حالا دوباره باید بابت این شاهکار ببینیمش!
توی دلش از سمتی به خودش نیشخند زد ، چون
کل کل کردن با ادمارو دوس داشت!
چون ادما چیزهایی که بهشون صدمه میزنه رو دوس دارن!
اما ادوارد استایلز سرسخت به نظر میرسید.
روان نویس رو توی جیب کتش گذاشت و
کیفش رو برداشت و در رو باز کرد
رو به منشیش که از یهو بیرون اومدن لویی دست پاچه شده بود صداشو صاف کرد:
لویی: لیلی من امروز زودتر میرم. قرارهارو کنسل کن .
و واسه فردا صبح اول وقت به مدیر روابط عمومی و مدیر مالی، بگو بیان
باید باهم جلسه داشته باشیم.
لیلی: جناب اقای مالیک مرخصی هستن قربان. اما با اقای پین حتما هماهنگ میکنم.
لویی بی توجه به حرف منشی خداحافظی کوتاهی کرد ،به سمت اسانسور رفت و برای جواب به برخواستن کارکنان طبقه ، سری تکون داد و دکمه ی پارکینگ رو زد...
وقتی اسانسور طبقه ی مورد نظرش رو اعلام کرد ،
سوییچ رو برداشت و
سوار لامبورگینی سفید رنگش شد ...
و حرکت کرد...
از در مجتمع بیرون نیومده بود که تلفنش زنگ خورد.
لویی: هولی شت ،اخه کی الان فرصتشو داره...؟
از روی ناچاری، تماس رو جواب داد و
صدای تیزی توی اسپیکر های ماشین پیچید
دنیل: سلااااااممم اخمو ترین رفیق جهان؟چطوری؟
امشب برنامه است! کلاب واکر ! میدونی که
بچها بیچارت میکنن اگه نیای!
لویی چشماشو چرخوند:
لویی: سعی میکنم . دنی من خیلی خستم امروز علاوه بر شرکت خودم مجبور بودم به شرکت بابا هم سر بزنم...
دنیل جیغی از روی عصبانیت کشید.
دنیل: لوووووییی! دفعه ی پیش هم همین برنامه بود. ولی جلسه داشتی !
پسر تو داری رفیقاتو ناراحت میکنی اگر نیای زنگ میزنم و
النورو میندازم به جونت!
YOU ARE READING
• Beloved Rival • [L.S]
Fanfiction-تو چی از جون من میخوای؟ خسته نشدی از این همه کثافت کاری؟ اونم بخاطر پول ؟ فقط بگو چی از من میخوای و تنهام بزار +خودتو ! • رقیبِ معشوق • -M.Preg- Written by: Cnstylinson
![• Beloved Rival • [L.S]](https://img.wattpad.com/cover/209254556-64-k145682.jpg)