گل های بنفش

912 205 31
                                    

در رو به ارومی باز کرد: آنیونگ.
این بار لباس سفیدی در کار نبود.

اصلا لباسی در کار نبود. با بالا تنه ی لخت روی تخت نشسته بود و سرش روی پاهاش بود.

تهیونگ به ساعت نگاه کرد. نیم ساعت زودتر از وقت همیشگی اومده بود.
- هی... من زود اومدم...یکم!

جونگکوک سرش رو از روی زانوهاش برداشت و گفت: درسته. سی دقیقه.
تهیونگ در رو بست و در حالی که به طرفش میرفت گفت: امروز انگار خوب نیستی؟

+ نه خوبم.
تهیونگ "اوهوم" گفت و لباس کوک رو که روی صندلی افتاده بود برداشت
و روی صندلی نشست.
لباس رو به طرف کوک که با چشمهای سرخ نگاهش میکرد گرفت و گفت: انقدر گرم بوده که لباست رو دراوردی؟؟

کوک پوزخندی زد و سرش رو به پشت سرش درست روی سنگ های سرد
تکیه داد و یک پاش رو دراز کرد و اون یکی رو جمع... جذاب بود.

+ اینکه از درون بسوزی و از بیرون معمولی به نظر بیای هم مسخره است هم دردناک.

- و دردی تو رو عذاب میده.
+ و دردی من رو عذاب میده.
- درباره ش فکر هم میکنی؟
جونگکوک شونه هاش رو بالا انداخت و گفت: تو درباره ی رنگ سفید چه فکری میکنی؟

تهیونگ لبهاش رو غنچه کرد و بعد از کمی فکر گفت: نتیجه ی فکر کردن فقط سفیده.

+ اره فقط رنگ سفیده به اضافه جیغ هایی که سلول های مغزت به خاطر فکر کردن به رنگ سفید میکشن.

- به خاطر همین چشمهات انقدر سرخه؟
+ شاید اینطور باشه.
- میتونه دلیل دیگه ای هم داشته باشه؟
+ دلیل؟ زیادن... مثال حساسیت به بوی شوینده ی روکش بالشت جدیدم یا گل دادن یکی از گل های بنفش رنگ روی میز شاید هم بی خوابی...

- و سردرد.

+ نه سردرد نه... من اروم بودم وقتی فکر میکردم.
بعد لباس رو از دست تهیونگ کشید و تنش کرد.
- باز هم چای داری؟
+ تو نیم ساعت زودتر اومدی!
- نگو که آن تایمی!
+ آن تایم؟ نه فقط دستهام ساعت اومدنت رو حفظ کردن برای همین یک ربع قبل از اومدنت بلند میشن و برات چای درست میکنن.

تهیونگ تک خنده ی مهربونی کرد و گفت: چه دستهای به فکری.
جونگکوک لبخند زد و نگاهش رو به گل ریز بنفش رنگ کنارش داد: عادت. این فقط یه عادته.

تهیونگ موهاش رو روی پیشونیش مرتب کرد و گفت: خب هر چی که هست جالبه... دیگه از اون شاعر چیزی نخوندی؟

و جونگکوک بدون اینکه حرف اضافه ای بزنه خوند:

باور کن

من به خاطر تو پیراهن سفید میپوشم.

موهایم را شانه میزنم.

و گلبرگ های گل محبوبت را توی جیب پیراهن سفیدم میگذارم تا مرا برای چند لحظه هم که شده نفس بکشی.

Mint green cookie🍃Where stories live. Discover now