🍓|Part 3|🍓

3.7K 784 56
                                    

پاهام به روی زمین چسبیده بودن و حتی توانایی برداشتن نگاهم از روی دیوار و بردنش سمت منبع صدا رو نداشتم.
اما نشستن دستی روی بازوم, تیر خلاصی بود که باعث شد تمام تنم سست بشه.
-منتظـر چـی هستـی؟
حالت کشدار و بیحال صداش, به خوبی مست بودنش رو یادآوری میکرد.
صدا تو گلوم خفه شده بود و جرات به زبون آوردن کلامی رو نداشتم.
اگر میفهمید من ساسنگم, صد در صد پام به ایستگاه پلیس و دادگاه باز میشد.
اما با حلقه شدن دست های چانیول دور شکمم و برخورد لبهاش با پوست گردنم, خون تو رگ هام منجمد شد.
این دیگه چه کوفتی بود.
-کارتـو شروع. . . هیع. . . شروع کن. . .
نفس های کند و تند شدم رو سعی کردم نظم بدم و دوباره در قالب نقش همون کارگر خدماتی فرو برم اما با لبهایی که روی گردنم درحال حرکت بودن, تقریبا غیرممکن بنظر میرسید.
چه کار فاکی ای رو باید تو همچین وضعیتی شروع میکردم؟
مغزم قفل شده بود و تنها کاری که در تلاش برای انجامش بودم, پنهان کردن ناله هام بود.
خیلی ناگهانی ازم جدا شد و با گرفتن شونه هام منو وادار به برگشتن به سمت خودش کرد.
امیدوار بودم قیافم از یادش رفته باشه.
اما با دیدن چشم های سرخ و تنگ شده آیدل, به این موضوع که اون پسر اونقدر مسته که نه تنها منو به یاد نمیاره بلکه کارگر خدماتیش رو با یکی دیگه اشتباه گرفته, پی بردم.
-من. . . من باید برم. . . وسایل شست و شوم پایینن
چانیول نیشخندی زد و اینبار انگشت شستش رو روی گونم کشید.
-کی. . . هیع. . . کیوت
چونم رو با دست بزرگش گرفت و لبهاش رو به آرومی روی لبهام گذاشت.
چشم هام گرد شده بودن و حتی به بوی زننده الکل هم بی توجه بودم.
تنها چیزی که در اون لحظه حس میکردم لبهای پف کرده اون پسر خدا مانند روی لبهای خشک شده خودم بود.
شک کرده بودم به خواب یا بیدار بودنم.
زمانی که از خونه بیرون میرفتم حتی تصورش رو هم نمیکردم که پارک چانیول, تاپ آیدل کره منو ببوسه.
دست های لرزونم رو بالا بردم و چنگی به پیراهن آبی رنگش زدم.
حس میکردم در حال تو سقوط داخل دریایی از عسل هستم.
این ماورای تمام تصوراتم از لبهاش بود.
دست های چانیول به آهستگی بدنم رو درنوردید و روی باسنم نشست.
با چنگی که به باسنم زد, حس کردم قلبم ذوب شده.
-داری چیکار میکنی؟
لبهام رو جدا کردم و با تعجب پرسیدم.
درسته که با وجود بوی تند و تیز الکل, بوسه شیرینی داشتیم اما قصد این رو نداشتم که با یک فرد مست که چند ساعت بعدش حتی صورتم رو به یاد نخواهد داشت, بخوابم!
-کاری. . .که براش اومدی. . . هیع
سکسکسه دیگه ای کرد و با پوزخند عجیبی نگاهم کرد.
کاری که براش اومده بودم؟
لعنت. . .
حالا به خوبی میتونستم بفهمم منظورشون از یه پسر بیست ساله چی بوده. . .
دستم رو گرفت و با بی توجهی به سمت تخت بزرگی که از ابتدای دیدنش, منو به سمت خودش صدا میکرد, کشوند.
-هی. . . هی. . . وات د فاک داری چیکار میکنی؟
فریاد زدم و خودم رو روی زمین انداختم.
-چرا همچین میکنی؟
سکسکه دیگه ای کرد و با چشم هایی که انگار مدام میخواستن بسته بشن, به من که روی زمین پخش شده بودم نگاه کرد.
-من نمیذارم بهم تجاوز کنی. . . چی فکر کردی پیش خودت؟ که همه کشته مرده ی اون عضلات لعنتی و سیکس پکای خوش فرم و بازوهای بزرگ و سفت و پاهای خوش ترکیب و صورت جذابتن؟
لحظه ای سکوت کرد و بدون رها کردن دستم و درحالیکه سکسکه میکرد, گفت:
-همین فکرو میکنم. . .
لبهام رو با زبونم تر کردم و سری تکون دادم.
-خب درست فکر کردی. . .
انگشت اشاره ی دستم که آزاد بود رو بالا آوردم و اینبار بلندتر داد زدم:
-اما من نمیخوام با تو بخوابم. . . فهمیدی؟
چانیول که گیج شده بود, چند لحظه تو عالم مستی بهم  نگاه کرد و بعد دستم رو رها کرد و تلو تلو خوران به سمت عقب قدم برداشت.
-گفته بودم یه آدم درست حسابی بفرستن. . .
زیر لب برای خودش زمزمه کرد و دوباره به منی که همچنان روی زمین نشسته بود نگاه کرد.
-برو. . .
با شوک نگاهی بهش انداختم.
-یعنی چی برو؟
سکسکه ای برای بار هزارم کرد و با دست راه خروج از اتاق رو نشونم داد.
-خودت گفتی نمیخوای باهام بخوابی. . .
با دستم موهام رو بهم ریختم و مشت آرومی روی سرم زدم.
تمام فن فیشکن هایی که با تم تجاوز خونده بودم از جلوی چشم هام رد شد.
قاعدتا نباید اینطور میشد.
الان چانیول باید به زور منو از روی زمین بلند میکرد و روی تخت مینداخت.
دست هام رو ترجیحا با پیراهن پاره شدش به تاج تخت میبست و بعد کارش رو شروع میکرد.
اما اون کودن مست تنها کاری که بلد بود انجام بده, این بود که بهم بگه برم.
بیون بکهیون هنوز انقدر دیوونه نشده بود که همچین فرصتی رو از دست بده!!
-درسته. . . من بهت گفتم باهات نمیخوابم. . .
یک لحظه سکوت کرد و اینبار طوری فریاد زدم که قاب عکس بزرگ چانیول روی دیوار, تکون ریزی خورد.
-نمیخوام باهات بخوابم. . .میخوام باهات سکس کنممممم. . .
چان که با فریاد من از جاش پریده بود, با چشم هایی که حالا گشاد تر شده بودن, لب زد:
-دیوونه. . .
از جام بلند شدم و اینبار تقریبا به سمتش پرواز کردم.
امکان نداشت که همچین فرصتی رو از دست بدم.
جلوش ایستادم و لب زدم:
-بیا کارمونو شروع کنیم. . .
و بعد بدون اینکه اجازه ای به آیدل بهت زده بدم, لبهام رو روی لبهاش گذاشتم و پلک هام رو بستم.
اون لحظه دکمه خاموش شدن عقلم رو زده بودم و به تنها چیزی که فکر میکردم یکی شدن با اون بت زیبایی بود.
این نهایت آرزوی من بود و حالا که خود پارک چانیول همچین چیزی رو خواسته, چرا قبول نکنم!
تو بوسیدن درسته که ناشی محسوب میشدم اما اونقدری بلد بودم که دست های اون پسر رو وادار به حلقه شدن به دور کمرم و لبهاش رو مجبور به همراهی حین بوسه بکنم.
چانیول کنترل بوسه رو گرفته بود و در همون حین سعی میکرد سرهمیم رو از تنم دربیاره.
به پشت برم گردوند و وادارم کرد تا دست هام رو به روی دیوار تکیه بدم.
پایین تنه بزرگ شدش رو روی باسنم حس میکردم و قلبم در تند ترین حالت ممکن خودش به قفسه سینم کوبیده میشد.
لبهاش از روی گونه هام به سمت لاله گوشم کشیده شد.
صدای گرم و بمش زیر گوشم پخش و باعث شد تا تمام موهای تنم سیخ بشن.
-برام ناله کن. . . شنیدن ناله پسربچه ها وقتی زیر تنم تکون میخورنو دوست دارم
لعنت. . . من همین الانشم راست کرده بودم.
این چیزی ورای تمام حرف های سکسی کثیفی بود که میتونستم با صدای هات و خش دار پارک چانیول تجربش کنم.
______________________________________________

تنها دو دقیقه زمان لازم بود تا سرهمی و تمام چیزهایی که به تن داشتم توسط پارک چانیول روی زمین انداخته بشن.
اون لحظه زمانی بود که نگاه پر از حرارت آیدل روی بدن برهنم رو حس کردم, و فهمیدم که چه اتفاقی در حال رخ دادنه.
من قرار بود با آرتیست موردعلاقم که ازقضا مست بود و در اون لحظه هیچ چیزی جز شهوت تو ذهن نداشت, بخوابم و خب راستش این کمی به احساساتم ضربه میزد!
البته اونقدر جدی نبود که باعث بشه گوشه لبهام رو گاز نگیرم و سعی نکنم نمای بهتری از بدنم رو بهش نشون بدم!
-داری چیکار میکنی؟
چانیول برای لحظه ای ایستاد و با دماغی که چین خورده بود, نگاهم کرد.
-خب. . .
کمی مکث کردم و بعد بجای اینکه قوس کمر و باسن برآمدم رو تو چشم هاش فرو کنم, صاف ایستادم و کش لباس زیرم رو کمی پایین تر فرستادم.
-خودت چی فکر میکنی؟
چشمکی بهش زدم و انگشتم رو زیر کش لباس زیرم کشیدم.
این دقیقا همون صحنه از گی پورنی بود که آخرین بار دیده بودم.
-میشه انقدر تخمی. . . هیع. . .نباشی؟
سکسکه ای کرد و با چشم های خمار شدش نگاهی بهم انداخت.
لباس زیرم رو بالا کشیدم و غریدم:
-تخمی خودتی و اون دیک دو سانتیت که ده ساعته راست نشده احمق
چرا این آیدل لعنت شده ذره ای شبیه خودش جلوی دوربین نیست؟
-دو سانت؟؟
فریادی زد که باعث شد تا با چشم های گرد شده, قدمی به عقب بردارم.
یکم زیادی روی سایزش حساس بود مثل اینکه.
-الان نشونت میدم
از زمانیکه وارد این آپارتمان شده بودم, این جمله بهترین چیزی بود که شنیده بودم!
من در تمام لحظات زندگی فن بوی بودنم, دعا کرده بودم که بر حسب اتفاق یکبار شلوار پارک پایین بیافته تا بتونم اون اثر هنری تو شلوارش رو ببینم و حالا اون پسر سوپر هات میخواست شخصا بهم نشونش بده!
در یک حرکت تیشرتش رو از تنش خارج کرد و روی زمین انداخت.
نگاهم روی بدن تکه تکه شده و عضلانیش ثابت شد.
در اولین فرصت اون سیکس پکای بهشتیش رو باید لیس میزدم.
شلوارش رو پایین کشید و بدون اینکه فرصتی به من برای آماده شدن بده, لباس زیرش رو هم پایین کشید و با خشم چشم هاش رو به چشم های من که در حال نگاه کردن به پایین تنش بودم, قفل کرد.
خب باید بگم چیزی نبود که انتظارش رو داشتم. . .
هیچ وقت گول ظاهر آیدلاتون رو نخورید وگرنه مثل من دچار یاس عمیق فلسفی خواهید شد.
-من فکر میکردم حداقل باید سی سانتو داشته باشی
بعد از دیدن اون حجم از پورنوگرافی با یک محاسبه چشمی ساده میتونستم بگم که بیشتر از هفده سانت نمیتونه باشه.
چند قدم جلو رفتم و با دقت بیشتری بهش نگاه کردم.
-حجمش بد نیست. . .
چانیول برای لحظه ای مات نگاهم کرد و بعد درحالیکه دستش رو جلوی عضوش میگرفت, حین خماری و سکسکه هاش داد زد:
-به اون لعنتی گفته بودم یه پسر مطیع میخوام. . .
پس فانتزیای سکسیش این شکلی بودن! یه پسربچه مطیع بیست ساله!
نیشخندی زدم و با پر کردن فاصله بینمون, روی پنجه ی پام ایستادم و لبهام روی به روی لبهاش رسوندم و همونجا زمزمه کردم:
-فکر نمیکردم تاپ آیدل کره بخواد بخاطر سایزش گریه کنه
اون لحظه نفهمیدم چه کنش و واکنش شیمایی احمقانه ای تو بدنم اتفاق افتاده بود که انقدر بی پروا شده بودم!
این اولین سکس رسمی زندگیم بود و من داشتم رسما مزخرف میگفتم.
اما با چنگ زده شدن باسنم توسط دست های بزرگ پارک چانیول و ور رفتن باهاشون, تقریبا نفس تو سینه ام حبس شد.
-تا چند دقیقه دیگه جواب حرفاتو میگیری. . .
و بعد بدون اینکه فرصتی بهم بده, لبهاش رو وصل لبهام کرد.
دست های بی حرکتم رو داخل موهاش کردم و سعی کردم جواب بوسه های نسبتا خشنش رو بدم.
اما انگار قصد داشت تا با بوسه های طولانیش خفم بکنه!
در همون حال من رو به سمت تخت هدایت کرد و بعد از چند لحظه همونجا هلم داد و مجبورم کرد دراز بکشم.
آدرنالینی که تو رگ های خونیم ترشح شده بود, باعث میشد تا قلبم در آخرین درجه ممکن خودش رو به قفسه سینه ام بکوبه و پایین تنه ام به طور کامل تحریک بشه.
با دیدن اون بدن عضله ای و پرفکت نفسم از شدت هیجان گرفت.
با اخم ریزی روی صورتم خم شد و پرسید:
-تا حالا با کسی رابطه داشتی؟
-ن. . .نه
با شنیدن پاسخ دلخواهش, نیشخندی زد و حین اینکه لبهاش رو روی پوست گر گرفته گردنم میگذاشت زمزمه کرد:
-پس دست نخورده ای
تمام بدنم از شدت خوشی لمس شده بود و توانایی حرکت دادن مردمک چشم هام رو هم نداشتم.
بوسه های خیسش رو از روی گردنم به سمت قفسه سینه و دور نافم کشوند و باعث شد زیر لبهاش بلرزم.
داشتم بی طاقت میشدم اما با پایین کشیده شدن لباس زیرم توسط دست هاش, برای لحظه ای به طور ناخودآگاه پاهام رو جمع کردم.
اما آیدل بی توجه به من, لباس زیر رو به طور کامل از تنم خارج کرد و کناری انداخت.
نیشخندی که گوشه ی لبهاش نشست, هیچ حس خوبی رو بهم منتقل نکرد.
پلک هام رو بستم و با حس برخورد دستش به باسن برهنم ناله بلندی کردم.
-امم. . . عاههه. . . فاک. . .
با حس نکردن لمس بیشتری از جانب چانیول, پلک هام رو باز کردم و با قیافه پوکرش مواجه شدم.
-من فقط دستم بهت خورد. . . این اداها چیه که از خودت درمیاری
اون لحظه واقعا دلم میخواست لگد محکمی بین پاهاش فرود بیارم.
برای لحظه ای با همون چهره خنثی و با چشم های حریصش تمام بدنم رو از زیر نگاهش گذروند و بعد از جاش بلند شد و به سمت میز عسلی کنار تختش رفت.
لوب رو از روی میز برداشت و دوباره به روی تخت خزید.
انگشت هاش رو به لوب آغشته کرد و بدون اینکه تماس چشمی ای با من برقرار کنه با صدای خش دارش گفت:
-پاهاتو باز کن
مثل افراد مسخ شده کاری که گفته بودو انجام دادم.
زمانیکه بین پاهام نشست و انگشتش رو روی ورودیم کشید, حس کردم که همه چیز واقعی شده.
من داشتم با کسی که سالها پرستیده بودمش میخوابیدم!
با ورود اولین انگشتش داخل بدنم, بی اختیار ناله بلندی کردم و به ملحفه سفید رنگ تخت چنگ زدم.
-نفس عمیق بکش
با اون اخم جذاب و صورت جدی جذابش در حال انگشت کردنم بود و از من میخواست تا نفس عمیق بکشم. . . مگه ممکن بود؟
ناله ی بلند تری کردم و سعی کردم نفس هامو منظم کنم.
با اضافه شدن دومین انگشت و حرکتش داخل بدنم, تنها کاری که تونستم انجام بدم شدت دادن به ناله هام و خواستن چیزی بیشتر از آماده شدنم توسط دست هاش بود.
-لطفا. . . لطفا شروع کن. . .
بدون توجه به من چند ثانیه دیگه هم به کارش ادامه داد و بعد با بیرون کشیدن انگشت هاش, حس خالی شدن رو بهم داد.
-چه بیبی عجولی. . .
روی لبهام خم شد و بوسه نرمی روشون گذاشت.
خواستم حرفی بزنم اما با ورود ناگهانیش به بدنم, تقریبا فریادی از گلوم بیرون اومد و اشک گوشه چشم هام رو پر کرد.
-فاک. . . داری چیکار میکنی
پوزخندی زد و درحالیکه بهم اجازه میداد تا به سایزش عادت کنم, دست هام رو بالای سرم چفت کرد.
-حالا هم بنظرت دو سانته؟
به دنبال حرفش نگاهی بهش انداختم اما با اولین ضربه ای که داخل بدنم کوبید, ناله بلندی از دهنم بیرون پرید و گوش هام رو پر کرد.
حس میکردم کمرم داره به دو نیم تقسیم میشه و از شدت دردی که داشتم, هیچ جایی برای لذت بردن نمونده بود.
پس اون گی پورنای لعنت شده چرا انقدر فرق داشتن!
بدنم رو منقبض کردم و سعی کردم از زیر دستش بیرون بیام.
-ولم کن. . . میخوام برم. . . درد داره
دست هام رو محکم تر از قبل بالای سرم نگه داشت و اجازه ی هیچ کاری رو بهم نداد.
-خودتو شل کن روانی. . . الان دیکمو منفجر میکنی
سعی کردم با نفس عمیق خودم رو آروم کنم و اجازه بدم تا بدنم گاردش رو پایین بیاره.
-یکم تحمل کن. . . الان درست میشه
با اون چشم های خمار شدش نگاهی بهم کرد و بعد ناله هام رو با لبهاش خفه کرد.
ضربه هاش به آرومی تنم رو تکون میدادن و بعد از مدت کوتاهی که گذشت, لذتی که باید تجربه میکردم رو برای اولین بار بدست آوردم.
-شتتتت. . . محکم تر. . .
چانیول با قدرت بیشتری داخل بدنم ضربه میزد و با هر بار نفوذ کردنش داخل بدنم, تخت به صدا در میامد و ملحفه ها زیرم جمع میشدن.
موهای پیشونیش بخاطر عرق کردگی بهم چسبیده بودن و قطرات آب روی بدن و صورتش دیده میشدن.
-محکم تررر. .
ناله ریز دیگه ای کردم و اینبار نفس نفس زدنش رو شنیدم.
-بازم محکم ترر. . .
اینبار روم خم شد و درحالیکه سعی میکرد بیشترین سرعت رو به حرکاتش بده لب زد:
-تو چه مرگته؟؟ تا حالا هرکی جای تو بوده داشت التماس میکرد که تمومش کنم
درحالیکه از شدت نیاز هوش و حواسم رو از دست داده بودم, پلک هام رو به روی هم فشار دادم و نالیدم.
-اگر نمیتونی بگو نمیتونم. . .
اما با ضربه محکمی که به پایین تنم خورد چشم هام باز شدن.
-سیلی زدی بهم؟
دست هام رو رها کرده بود و با بالا آوردن پاهام سعی داشت تا با دسترسی بهتر, سریع تر حرکت بکنه.
-اسپنک بود احمق. . . برای اینکه بیبی خوبی باشی و فقط روی به فاک رفتنت تمرکز کنی
ضربه ای که زد, دقیقا روی پروستاتم فرود اومد و باعث شد تا برای اولین بار فریادی از سر لذت بکشم.
-آره. . . آره همونجا. . . لطفا
اما با ضربه های بعدیش, اون حس لذت رو دوباره تجربه نکردم.
-دارم بهت میگم دوباره. . .آه. . . دوباره همونجا بزن
چانیول حرکتش رو ادامه داد و اینبار داد زد:
-دارم تمام تلاشمو میکنم. . .
چشم غره ای رفتم و حین چنگ زدن به هر چیزی که اطرافم بود, لب زدم:
-دیکت کجه. . .
-چی؟
ناله دیگه ای کردم و بریده بریده گفتم:
-دارم میگم دیک دو سانتیت کجه. . .
بعد از این حرف تنها چیزی که فهمیدم, حرکات شدید عضو آیدل داخل بدنم و کام شدن همزمانمون بود چون بلافاصله از شدت لذت به لرز افتادم و احتمالا بخاطر پایین افتادن قندم از حال رفتم!
_____________________________________________
پلک هام رو به آرومی باز کردم و با گنگی نگاهی به اطراف انداختم.
همه چیز مثل یک نوار فیلم داشت برام پخش میشد.
نگاهی به بغل دستم انداختم و با دیدن جسم به خواب رفته پارک چانیول, قلبم از تپیدن ایستاد.
مثل اینکه من واقعا باهاش خوابیده بودم!
درد پایین تنه ام اونقدری زیاد بود که باعث میشد حس کنم میخوام موهای خودم و اون آیدل جذابی که حتی زمان خواب هم نفس گیر بود رو بکشم.
یرین هنوز تو ماشین بود؟
با فکری که به ذهنم رسید, وحشت زده سر جام خشک شدم.
اون دختر حتما منو میکشت.
هرچه زودتر باید از اونجا خلاص میشدم.
به آهستگی از روی تخت بلند شدم و سعی کردم تا کوچکترین صدایی ایجاد نکنم..
با وجود درد شدیدی که داشتم, کورمال کورمال و با نور ضعیفی که اتاق رو روشن کرده بود لباس هام رو از روی زمین برداشتم و به سمت همون دری که رگال لباس های چانیول داخلش بود رفتم.
در نیمه باز رو هل دادم و بعد از وارد شدن, درحالیکه لباس هام رو در آروم ترین حالت ممکن میپوشیدم به سمت کشوی باز شده ای که لباس های زیر اونجا بودن رفتم.
نمیتونستم بدون همچین چیزی از اینجا بیرون برم وگرنه یرین حتما بجای چانیول بهم تجاوز میکرد.
دوتا از لباس زیرهایی که داخل فیلم هم افتاده بودن رو برداشتم و بعد از پوشیدن کامل لباس به سمت بیرون قدم برداشتم.
روی نوک پام قدم برمیداشتم و در تلاش بودم تا هیچ صدایی ازم درنیاد اما بخاطر درد پایین تنه ام هر آن امکان داشت تا ناله دردناکی از بین لبهام بیرون بیاد.
گوشیم رو از جایی که آخرین بار گذاشته بودم برداشتم و برای آخرین بار نگاهی به چانیول انداختم.
خیلی خوب میشد اگر میتونستم وقتی بیدار میشد کنارش باشم و بهش بگم چقدر دوستش دارم اما مطمئنا هیچ علاقه ای نداشت تا بیبی بوی سفارشی یک شبش رو پیش خودش نگه داره!
برای لحظه ای لب برچیدم و سعی کردم بدون اینکه مثل بچه های دوساله گریه بکنم از اونجا بیرون برم.
همه چیز مثل یک رویای کوتاه بود که به سرعت یک بشکن زدن از بین رفته بود.
_____________________________________________


Perfectly Imperfect Where stories live. Discover now