_هی..هیششش ..چی...زی نیس...گریه...نکن .
تهیونگ با بسته شدن چشمای جونگکوک و افتادن دستش با گریه و بهت بهش خیره شد ...با ترس بغضشو که به گلوش چنگ میزد رو پس زد و سر جونگکوک رو روی پاهاش گذاشت و با دیدن ماشینی که جلوشون نگه داشت اب دهنشو به سختی قورت داد .
تن جونگکوک و بیشتر سمت خودش کشید و دستشو روی سرش گذاشت با چشمایی که از وحشت و گریه به سرخی میزدن به ماشین نگاه کرد .
با پیاده شدن شخصی که سمتشون میومد محکمتر دستشو به منظور محافظت از جونگکوک دور تنش پیچید و با دیدن چهره اشنای جیهوپ نفسشو ازاد کرد و به بغضش اجازه تصرف گلوشو داد .
جیهوپ با دیدن تن بیهوش جونگکوک با ترس سمتش رفت و با دیدن خون غلیظی که از تنش میرفت بلندش کرد و سمت ماشینش برد و به تهیونگ که همچنان رو زمین نشسته بود نگاه کرد :
_ تهیونگ شوار شو ..
با حرکت نکردن تهیونک با صدایی که ناخواسته بالا رفته بود داد زد :
_ گفتم سوار شو اگه میخوای زنده بمونه ..
تهیونگ از فریاد جیهوپ تکونی خورد و سمت ماشین رفت و کنار جونگکوک روی صندلی عقب نشست و سرش رو روی پاهاش گذاشت :
_ دستتو محکم روی زخمش فشار بده ..هردو تا دستتو سریع .
تهیونگ به چشمای عصبی و اخم الود جیهوپ از اینه ماشین خیره شد و کاری که گفته بود رو انجام داد و با صدای ارومی که پشت هق گریه هاش خفه شده بود لب زد :
_ ز...زنده میمونه ؟؟
از سکوت جیهوپ قلبش فشرده شد و با صدای بلندتری سوالشو تکرار کرد :
_ هیونگ ...گفتم ..زنده میمونهه ؟؟
جیهوپ از اینه خیره به چشمای خیس از اشک و صورت خونی تهیونگ چشماشو با کلافگی بست و با صدایی که هیچ اطمینانی توش نبود جواب داد :
_ زنده میمونه نگران نباش .
_______________________
جیمین خیره به مینجی که اروم روی شکمش خوابیده بود موهاشو از جلوی چشمش کنار زد و با لبخند بهش خیره شد ..
با جرعت میتونست بگه مینجی یکی از بهترین اتفاقای زندگیش بود خاطره کسی که جونشو بخاطرش فدا کرده بود و حتی تا اخرین لحظه ها هم عاشقانه دوستش داشت.
با باز شدن ناگهانی در سرشو از روی بالش بلند کرد وانگشت اشارشو به معنای سکوت روی لبش گذاشت .
یونگی سریع سمت کمد لباساش رفت و پالتوی جیمین رو از کاور بیرون کشید و قدماشو اروم اما تند سمتش برداشت و مینجی رو روی تخت گذاشت و پالتو رو سمت جیمین که متعجب نگاهش میکرد گرفت :
season 2 _ part 19
Start from the beginning