Season 2 _ part 4

9.6K 925 166
                                    

Writer: AriiEel

Couple: KookV, YoonMin, HopV

VMin(FriendShip)

پشت سرش با عصبانیت بیرون رفت و قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه با صدای مینجو سر جاش وایستاد :

_ قربان ..اینم بادیگارد جدیدی که میخواستین ...و تو کار خودش بهترینه ..

_ جونگکوک به پسر زیبایی که روبروش ایستاده بود نگاهی کرد و سری تکون داد :

_.مینجو گفتم ما دوستیم دلیلی نداره با الفاظ دیگه ای جز اسمم صدام کنی و تو ...امیدوارم کارتو خوب انجام بدی ...مراقب از اون بچه کار اسونی نیست ..

تهیونگ به پسر روبروش با تعجب خیره شد و قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه به سری که به علامت منفی تکون خورد سر جاش ایستاد و اروم لب زد :

_جین هیونگ ...

___________________

به جین که با نگاه غریبه ای بهش خیره شده بود زل زد ، جونگکوک از بازوش گرفت و قدمی به خودش نزدیکترش کرد و با لحن ملایمی لب زد :

_ باید از این بچه مراقب کنی ...هرکاری میکنه ...هر جا میره ..

به تهیونگ که با عصبانیت سعی میکرد بازوشو از دستش خلاص کنه پوزخندی زد :

_ هر چند بدون من و بی اجازه من نیست...ولی باید بهم گزارش بدی و کنارش باشی مخصوصا تایمی که من نیستم .متوجه ای ؟

جین نگاهی به تلاش تهیونگ برای رها شدن از دست جونگکوک کرد و دندوناشو نامحسوس رو هم فشار داد :

_ بله متوجه شدم ..

جونگکوک لبخندی زد و ابرویی بالا انداخت و سمت کاناپه رفت ،تهیونگ همچنان سعی میکرد دستشو از بین انگشتایی که از بازوش سر خورده بود بین انگشتاش لغزیده بود رها کنه . رو مبل نشست و تهیونگ و کنار خودش نشوند .

_ خوبه لحن محکم ...چشمای سرد و جدیت تو رفتارت دقیقا چیزیه که از یه بادیگارد میخوام ..حقیقتا ترجیح میدادم تنها کسی که نزدیک پسرم میمونه مینجو باشه ..ولی خب ..

به مینجو که کنار جین وایستاده بود لبخندی زد :

_ عاشق شدو ...مراقبت از عشقش صد در صد اون حواسی که من از یه بادیگارد میخوامو ازش میگیره ..

مینجو لبخندی زد و سرش و پایین انداخت . جونگکوک دستشو پشت گردن تهیونگ که عصبی نشسته بود به جین خیره شده بود گذاشت و انگشتاشو بین موهاش برد :

_ معرفی کامل ازت رو تو پروندت میخونم اما اسم کاملت خودت بهم بگو ؟!

جین نگاهشو بین چشمای متعجب تهیونگ و نگاه سرد و منتظر جونگکوک چرخوند .از گفتن اسمی که انتخاب کرده بود واهمه داشت ...از ریکشن احتمالی تهیونگ نسبت به اسم دروغیش میترسید اما چاره جز بیان کردنش نداشت ..اب دهنشو قورت داد و نگاه مطمئنشو تو چشمای تهیونگ دوخت :

puppeteerWhere stories live. Discover now