Photo

682 53 1
                                    

لویی : هی هلن؟
هلن: سلامم لویی چه خبر؟
لویی: همه چی خوبه. یه عکس برات ایمیل کردم ببینش....
هلن : اوکی اوکی یه دیقه ....
لویی: اوکی منتظرم....
لویی لاک مشکی انگشت حلقه ش که مکمل لاک ناقص هری بود رو فوت میکنه تا بهتر خشک بشه .....
هلن : اوه مای گااااااد.... هولی شت.... لویی این عکسو تو گرفتی؟ اوه اون هاته.....
لویی ( پوکر) : اوکی هلن خونسرد باش خب ؟ اون یه مرد گی متاهله...
هلن سینه ش رو صاف کرد : ساری ساری..... چطور اینو گرفتی؟
لویی یه لبخند کج میزنه : ما لحظه های خودمونو داریم هلن.... انی وی.... اینو روز تولدش لطفا پست کن از طرف خودت. عکس قشنگیه. حیفه که دیده نشه. من که نمیتونم پستش کنم فقط تو به بهانه ی تولدش میتونی پستش کنی.
هلن : چی؟ من؟ لویی من تو اتاق هری کارم چیه که از نیم تنه ی لختش عکس بگیرم؟
لویی (با لبخند شیطانی) : آی نو.... هم فنا میفهمن و خوشحال میشن هم پشمای مودست میریزه....
هلن : اوکی لویی هر چی تو بخوای...
فلش بک :
لویی با کلافگی : هزا اون کتاب فاکی و بذار کنار و حرفتو بزن...
هری با دقت به صفحه ی کتاب خیره س و ورقی میزنه : من حرفمو زدم اقای تاملینسون.... اگه روز تولدم کنارم نباشی یکم کلاهمون میره تو هم و زندگی عاشقانه مون دچار مشکل میشه....
لو عملا موهای خودشو میکشه و با حسرت به این اثر هنری نگاه میکنه.... روی تختشون نشسته در حالی که آفتاب پوست صاف و لخت بدنش رو روشن تر نشون میده و موهای بور روی شکمش دیده میشه...‌ موهای مرتبش و عقب داده و با یه اخم پرستیدنی حواسش به کتابه اما قطعا یه کلمه هم از اون رو نفهمیده چون مدام زیر چشمی لویی رو نگاه میکنه.
لو سرشو کج کرد : هزااااااااااا
هری : بله
لویی یکم نزدیک شد : اقای تاملینسوننن
هری کتابو کنار صورتش آورد تا حد فاصل بین خودش و شوهرش بشه : منو با اسم خودت صدا نکن
لویی رفت عقب اروم گوشیش رو برداشت تا از این حالت هری عکس بگیره.... هری که دید صدایی از لو در نمیاد اروم کتاب و کنار آورد و.... چلیک.....

لو با لذت به عکس عجیبی که گرفته بود نگاه کرد و با خنده سرشو تکون داد زمزمه کرد : هری فاکینگ استایلز....
هری کتاب و کنار گذاشت و خودشو سمت لویی کشید صورت لو رو بالا اورد و با خنده گفت : منو با اسم خودت صدا کن.....

one shotWhere stories live. Discover now