X factor

737 57 0
                                    

(larry💦)
Loui top

برای بار دهم کانال هارو رد کرد ، به هیج برنامه ای بیشتر از ۱۰ ثانیه فرصت دفاع نمیداد و سریع میزد کانال بعدی.
آخر زیر لب : بولشیت گفت و تلوزیونو خاموش کرد
بی حوصله کنترل رو روی میز انداخت و سرشو چرخوند تا ساعتو ببینه : ۱۰:۳۰ شب.
: لعنت بهت سایمون لعنت. مگه من چقدر میتونم با لو باشم که تو نصفشو با اون برنامه ی مسخره ت ازم گرفتی؟
به هر حال به سمت اشپزخونه رفت و خوردن ناگت هاش تو تنهایی رو به مردن از گشنگی بعد از یه پرواز طولانی ترجیح داد.
هنوز اولی تموم نشده بود که صدای چرخیدن کلید توی در ، پرت کردن کلید روی میز و "هزا" گفتن لویی تو خونه پیچید.
: هزا؟ لاو؟
هری بی اهمیت به صدا ی لو بقیه ی شامش رو ایستاده تو اشپزخونه میخورد.
هنوز صدای لو میومد : رفته دیگه رفته، فوک فوک
(fuckبالهجه ی جذاب لو😂)
و با دیدن هری دست از بقیه ی فحش هاش کشید.
پیش خودش فکر کرد خونه جاییه که هزا اونجا باشه.
با لبخند کش داری گفت : هییی بیب
و هری بی تفاوت : هی
لو تو یه حرکت هودی طوسی رنگشو از سرش رد و با بدن لختش توجه هری رو جلب کرد.
هری یه لحظه نگاه کرد و آب دهنشو قورت داد اما بعد دوباره به بشقاب خیره شد و دیگه چیزی نخورد.
لو با پوزخندی که ناشی از پیروزی در جلب توجهش بود به سمت هری رفت : اووه انگار یکی اینجا خیلی ناراحته.... ببخشید لاو... ببخشید...
و صورت هری رو نگه داشت تا بهش نگاه کنه.
هری بعد از چند ثانیه نگاه کردن به چشمای لو خنده اش گرفت و لو از خنده ی اون خندید.
: لو اخه ببین چقدر دیره. باور کن دلتنگت بودم.
لو رو پنجه ایستاد تا بتونه لبای نرم هری رو ببوسه و همونطور روی لباش گفت :منم دلتنگت بودم و اگه حس بهتری بهت میده باید بگم منم همونطور که به سایمون فحش رکیک میدادم از استودیو زدم بیرون، مردک دیکهد.
هری خندید : اره... حس بهتری داره....
و دوباره لبای لو رو بوسید. اما لو سرشو عقب برد و گفت : حالا حسای بهتری هم هستن...
و مثل همیشه با ابرو دستور داد که هری روی پیشخون بشینه و اون اطاعت کرد.
همونطور که دستاشو روی پاهای لخت هری میکشید زمزمه کرد : یه بارم لخت توی خونه گشتنت به درد خورد.....
و بلافاصله بوسه ی خیسی روی رون هری گذاشت.
هری سرشو عقب برد و سعی میکرد چشماشو باز نگه داره اما لو دست بردار نبود
مچ پای هری رو گرفت و اونو بلند کرد مدام هر جا از پای هری رو میبوسید و لیس میزد با اینکه میدونست چقد تحریک میشه.
هری هیییسی بین دندوناش کشید و مثل ناله گفت : لو..... اذیتم نکن.....
سرشو عقب برد و نگاه کرد : اووه هنوز مونده.... صبور باش هز...
و دیک سفت شده ی هری رو از کنار باکسرش بیرون کشید و اروم لیسش زد.
هری بی طاقت سرشو عقب برد و نفس های سنگینش تبدیل به ناله شد اما لو دست از لیس زدن برداشت و گفت : بریم اتاق. اشپزخونه رو به گند نکش‌
هری خمار از چند لحظه پیش گیج به لو نگاه کرد تا مطمئن شه داره جدی میگه.
لو ابرو هاشو بالا برد : زود باش قهرمان داریم میمیریم
و به برآمدگی جفتشون اشاره کرد.
هری با درد پایین اومد دستاشو زیر باسن لو زد و بغلش کرد و یه اسلپ محکم زد
اما لو در جواب شروع کرد به بوسیدن گودی گردن هری.
: لو یا بس کن یا همینجا دراز میکشم
و به زمین لخت و سرد راهرو اشاره کرد.
لوسرشو از گردن هری بیرون اورد و تا اتاق دستاشو به حالت تسلیم دور از هری نگه داشت.
به محض نشستن روی تخت لو هری رو سمت خودش کشید و روش خیمه زد.
همونطور که زیر گوششو میبوسید گفت : چقدر هستی بیب؟
: دور روز.
: دو رووووز. جیزز. چه کارا میشه کرد چه کارا نمیشه کرد...
هری زمزمه وار گفت : هر کاری به جز سکس تو بالکن
لو از خنده سرشو عقب برد : دفعه ی بعد بالکن رو شیشه ی دودی میکشم تا اون کارم بتونیم انجام بدیم.
میبوسید.... زیر گوشش گردنش... گردنش رو بوسید و پوستشو مکید اونقدر که جاش موند....
صدای ناله های هری تو سرش میپیچید.
عقب رفت و رو پاهای هری نشست باکسرشو پایین کشید و دیک هری مثل فنر بیرون جهید.
: اوه چه اوضاع بیریختی....
و اغواگرانه سرشو خم کرد و شروع به ساک زدن کرد.
هری بی معطلی دستشو رو سر لو گذاشت و اونو بیشتر به پایین هدایت میکرد.
: آآآآاه..... لو.... لو ....
لویی با نهایت حوصله بالز هاشو زبون میزد و صدای ناله های هری رو بالاتر میبرد
هری: بسه ......دارم میام.
لو با صدا دهنشو از دیک هری جدا کرد و بی تفاوت گفت : خب بیا...
و دوباره سرشو پایین برد دهنشو به سرعت روی دیکش بالا پایین کرد.
صدای هری اوج میگرفت و تو یه لحظه بدنش جمع شد و تو دهن لو اومد.
لویی بعد از قورت دادن کام هری لبخندی به صورت بی حال هری زد : اینم برای عذر خواهی از هزا کوچولو
هری خندید و تکرار کرد : هزا کوچولو...
و نشست و شروع کرد به باز کرد دکمه های شلوار لویی. لو روی زانو هاش ایستاد تا به هری اجازه بده.
شلوار و باکسرشو پایین کشید و ماهرانه تر از لو دیکشو لیسید. از نوک تا پایین. لو تو موهای هری چنگ میزد و ناله میکرد زیاد طول نکشید سر هری رو از خودش دور کرد و با صدای خش دارش گفت : بسهههه اینجا قرار نیس بیام دهنت قرار نیس به فاک بره.
و دستاشو از زیر تی شرت هری رد کرد و نیپلاشو تو دستاش فشار میداد.
هری که بی طاقت شده بود تی شرتو از تنش کند و یه گوشه انداخت.
لو اروم هری رو هل داد و هری دراز کشید
همونطور که از زیر گلو تا زیر گوشش رو بوسید دستشو برد پایین و به دیک هری رسوند تا بهش هندجاب بده.
لمس دست لو کافی بود تا دوباره سفت بشه نفساش سنگین بشه.
لباشو گاز گرفت و کمرش از تخت بلند شد : لووو....
لو عقب رفت لو لبشو با زبونش خیس و دوباره دستور داد : بچرخ هزا بچرخ.....
اروم رو شکم خوابید و بعد یواش پاهاش بالا میاورد و خودشو نزدیک صورت لو حرکت میداد، مثل شکنجه.
لو اسلپ محکمی رو باسنش زد : شیطنتت بی جواب نمیمونه....
و هری ریز خندید....
عجله تمرکز کافی رو از لو گرفته بود.
زبونشو روی سوراخ هری کشید
: عااااااااااح لو به خاطر خدا ........ زود باش
لو سوراخ کوچیک و صورتی هری رو لیس میزد و میمکید از چین های کوچولوش گاز میگرفت لپ های باسنشو محکم تو دستاش مچلوند و کبودی به جا میذاشت.
هری دستشو عقب برد و تا سعی کنه سر لو رو عقب بفرسته : من خودتو میخوام لو
لوی نیشخند زد و عقب کشید با خونسردی آزاردهنده بطری رو باز کرد و انگشتاشو با اون چرب کرد
هری از بالای شونه ش چرخید و نگاه کرد : میخوای باهام چیکار کنی ددی؟
از ددی گفتن هری لو دلپیچه گرفت خم شد روی هری و کنار گوشش گفت " تو پسر خوبی بودی میخوام بازت کنم که درد نکشی..... پسر خوبی بود هزا؟ یا تو این مدت با خودت ور رفتی؟
هری که به هق هق افتاده بود ملتمس گفت " ددی...
لو اسپنک محکمی زد و دوباره گفت : جواب بده و راستشو بگو
هری لبشو گاز گرفت : فقط گاهی متاسفم ددی.... من خیلی بهت..... احتیاج داشتم.
لو نفس تیزی کشید و بدون هشدار دو انگشتشو وارد سوراخ هری کرد و باعث شد جیغ بکشه.
: صدات در نیاد. اگه با خودت بازی کردی پس باید گشاد باشی.

با چشمای اشکی نگاهش کرد و مظلوم گفت: خیلی کم بود. درد میکنه....
لو با دلسوزی نگاهش کرد و انگشتاشو بیرون کشید زیر گوش هری رو بوسید و دوباره اما اروم تر انگشتاشو وارد کرد و این بار عمیق تر با به هری لذت بده..... هری از روی لذت ناله میکرد
وقتی به انگشت سومی رسید ملافه رو چنگش گرفت
: معطل نکن لو.... دیگه نمیتونم....
: اوه باشه بیب باشه
صدای باز شدن بسته ی کاندوم هری رو به دل پیچه انداخت.
لو به خودش تکونی داد و دیکشو رو سوراخ هری گذاشت و سرشو فرو کرد.
خم شد و پشت شونه ی هری رو بوسید " بهت سخت نمیگیرم هزا ریلکس کن"
و هری ماهیچه هاش شل تر شدن و لو تا نصفه وارد شد
نفس هری حبس شد و ناله ای از درد و لذت کرد
: عااااااح لو..... و دهنش بی صدا باز موند
و سرشو بیشتر تو بالش فرو برد.
لو همه دیکشو فرو برد و روی هری خوابید بی حرکت تا اجازه بده بهش عادت کنه.
: آآآآاآخ فاک لویی فاک..... عاااااح
کنار گوشش زمزمه کرد: هییییییییییش هزا.... تمام این دو هفته رو با فکر اینکه اینطوری به فاکت بدم خودتو لمس کردی..... اره.... بگو....
: هووووم.... اره لو .....
: منم هز.... منم فکر کردم که جوری به فاکت بدم تا نتونی راه بری
: اوووه تکونش بده لو.... عااااح....فاک می.... نتونم تکون بخورم
لو روی خط فک هری بوسه ای گذاشت و فاصله گرفت تا حرکت کنه.
اول اروم و بعد سریع عمیق....
و وقتی ناله های هری تبدیل به فریاد شد: همونجا لو همونجاااااا..... عااااااااح..... محکمتر..... محکمتر.... فاااااک می لو.... همونجا لعنتی....
نقطه ی حساس رو پیدا کرد و ضرباتشو محکم تر کرد
خم شد و دستشو به دیک هری رسوند تا بهش هندجاب بده
: هیییی بیا بیبی..... بیا.... من نزدیکم.... کاش خودتو میدیدی که چطور این کون خوش فرمت مثل موج حرکت میکنه....
و زیاد طول نکشید هری با ناله ی بلندی روی دست و ملافه اومد
لو عقب رفت و بعد از چند ضربه ی محکم خودشو تو هری خالی کرد و با ناله روش افتاد.
هر دو نامنظم نفس میکشیدن
لو موهای خیس از عرق هری رو کنار زد و کنار گوشش گفت : دوستت دارم هز....

one shotWhere stories live. Discover now