chapter 22

2.5K 370 441
                                    

لویی دستاشو بالا برد و تا تونست بدنشو پیچ و تاپ داد و توی تشک بینهایت راحتش چرخید

چشماشو باز کرد چون مطمئن بود تختش انقد نرم و راحت نبوده !

زد روی پیشونیش
:من خونه ی ادواردم .... ساعت چنده !

ساعت رو نگاه کرد ۱۲ ظهر ! توی عمرش حتی مریض هم بوده ولی هیچ وقت تا ۱۲ نخوابیده

:وات د فاککککککک ....

سریع از روی تخت پرید پایین و به چند تا از پیام های هری جواب داد , زودتر باید میرفت خونه اش

از دستشویی بیرون اومد و نگاهی به لباس هاش کرد

:خدای منننن, لباسام  نهههههه دیروز انداختشون دور , حالا چطور با اینا برم خونه !

برگشت توی اتاق خواب و گوشیشو برداشت و با حوله سرو صورتشو خشک کرد

رفت توی اشپزخونه که دید ادوارد با پیراهن سفید مردونه که استینشو بالا زده یه گرمکن نایک که تقریبا شبیه شلوار بود و یه پیشبند آشپزی داری میز نهار ! رو میچینه , لویی هیچی نگفت و فقط نگاه کرد !

ادوارد وقتی متوجه لویی شد پیشبندشو باز کرد و بعد تا کردن اونو توی کشو گذاشت

:ظهر بخیر....صبحانه که نخورده بودی , نهارتو بخور بعد میتونی بری 

خواست از کنار لویی رد بشه بره که لویی دستشو گرفت

:ظهر بخیر .... ممنونم برای نهار .....میشه تو هم بخوری?

:من گشنه نیستم

:از کجا فهمیدی صبحانه نخوردم?

:چون میز صبحانه دست نخورده بود !

:تو ....تو برای من میز صبحانه چیدی???

:نه

:اوهوم....لطفا فقط بشین حتی اگه چیزی نخوری , لطفا!?

ادوارد روی یکی از صندلی ها نشست و لویی مشغول خوردن شد

:حاظرم نصف عمرمو بدم که هرروز این دستپخت و بخورم ,.... چرا اشپز نشدی !?

ادوارد گوشیشو بیرون اورد و مشغول اون شد

:بل یعنی چی ?

:چی?

:اسم اسبت , یعنی چی?

:به زبان فرانسوی , زیبایی ,توی ایتالیا به زن زیبا بلا هم میگن

:تو کلا به جهانگردی علاقه داری ,بعد اسم هاشونو میدزدی میاری !......میشه گربه اتو ببینم?

:یه جوری نگو انگار یکی از اوناس که با توپ کاموایی ور میره

:میشه ?

:چقد سوال میپرسی ,نهارتو بخور ,بعدا میبینیش

:اوه ...من لباس ندارم برم خونه

TWINSWhere stories live. Discover now