26

2K 460 224
                                    

*ادیت نشده*

...احساس بدی نسبت به این چپ دارم :"|

-------

لویی دوید و به بدن بیحس روی زمین نگاه کرد. اون یه پیرهن نازک و شلوار گشاد تنش بود، پاهاش برهنه بودن، موهای قهوه اییه بلندش بهم ریخته بودن، گره‌ خورده و پخش شده بودن، بخاطر خاک و کثیفی به صورتش چسبیده شده بودن. پوستش خراشیده شده بود و اون میتونست خون روی زمین رو ببینه، یه دایره‌ی بزرگ تیره رو اطرافش درست کرده بود. اون قطعا مادر دوست داشتنی امگا بود. اشک توی چشم های لویی جمع شد و اون گذاشت چندتاشون بریزن، با دستش بینیش رو بالا کشید. احساس گناهی که برای لاکوود داشت با دیدن مادرش از بین رفت، با نفرت عمیق جایگزین شد.

خون لویی به جوش اومد و چرخید تا به الفاش با نگاهش چاقو پرت کنه.

"چرا اون توی بیمارستان نیست؟ چرا مثل یه 'زندانی' اینجا حبس شده؟"

اون گفت، چشم هاش رو برای هری ریز کرد.

صورت الفا بدون تغییر موند، از عصبانیت لویی تعجب نکرده بود، انگار انتظارش رو داشت.

"چون اون یه زندانیه."

هری به سادگی گفت.

کلمات مثل تیر توی سینه‌ش لویی فرو رفتن، باعث شدن بدتر از همین الانش درد بگیره. قلبش بصورت درداوری فشرده شد.

"منظورت چیه؟ تو گفتی اون میتونه بمونه! تو به من قول دادی!"

اشک توی چشم هاش جمع شد، اما لویی اونا رو پس زد، پشت سر هم پلک زد تا اونا رو از ریختن منع کنه.

"من گفتم اون میتونه بمونه، نه اینکه عضوی از پک شه."

هری مثل لویی جوابش رو داد. لیام یه قدم جلو اومد، احتمالا میخواست دخالت کنه اما الفا بهش غرقد و لیام سریعا یه قدم به عقب برداشت، سرش رو با فرمانبرداری خم کرد، اما پشیمون بود.

لویی با ناباوری به هری خیره شد،

"تو نمیتونی جدی باشی؟ چرا نمیتونه باشه؟"

"چون من نمیخوام عضو پک باشه. چون من اینطور گفتم."

هری یه قدم تهدید امیز به جلو برداشت و لویی یه قدم به عقب برداشت. چشم های الفا صورت لویی رو از نظر گذروند، چشم هاش که یه هاله‌ی قرمز دورشون بود و لب هاش که با گاز گرفتن قرمز شده بودن رو دید.

"اون مادرمه! من با تو جفت شدم چون تو گفتی میتونم اون رو پیش خودم بیارم!"

اسیب دیدگی و خیانت توی صدای لویی قوی بود، براحتی قابل تشخیص بود، و اون ازین متنفر بود. صداش اسیب پذیر بنظر میومد، چهره‌ش اسیب پذیر بنظر میومد و اون ازین بیزار بود. اون نمیخواست جلوی هری ضعیف بنظر بیاد، اونم بعد ازینکه بهش دروغ گفت.

The Alpha's Omega (Persian Translation)Where stories live. Discover now