39.2. کنار من

2.6K 377 8
                                    

این بار شرط رای نمیذارم لطفا خودتون رای بدید
فصل سی و نهم

جیمین... جیمین... موچی...

چنین اتفاقی توی باغ نیلوفر نمی افتاد چون جیمین نمی تونست اونجا باشه. اون

باهاش نمی اومد و جین برای یک لحظه فراموش کرده بود و نزدیک بود موچی

ش رو رها کنه.

این فکر طوری توی وجودش طنین انداخت که اصلا فکر نمی کرد ممکن باشه.

دست هاش شروع به لرزیدن کردن و نزدیک بود روی عرشه بیفته.

بلافاصله فکر کرد که بره و جیمین رو بیاره تا دوتایی بپرن اما بیاد راحتی جیمین

توی کشتی افتاد. حتی اگ همی تونست به موقع جیمین رو بیاره، شاید جیمین

دلش نمی خواست که بره!

و بهرحال جین هم نمی تونست اون رو همونطور اونجا رها کنه.

جیمین رسما براش مثل خانواده بود. اون راز هاشون رو بهم می گفتن، با هم

لبخند میزدن و حتی وقت هایی که غمگین بودن باهم گریه می کردن. جیمین

حتی بیشتر از خانواده ی جین راجع بهش می دونست.

شاید اگه جین می گذاشت هوسوک هم بیاد... اما هوسوک بدون کوکی نمی

اومد... . کوکی بدون یونگی و تهیونگ نمی اومد و ...و یونگی بدون نامجون...

نامجون...

با یه ناله، جین گذاشت پاهاش دوباره روی عرشه قرار بگیرن و لبه ی چوبی رو

رها کرد... می ترسید... اما نه، انگار ترس نبود...

33

با چشم هایی بی حالت به آب ها نگاه کرد که کشتی از بین شون حرکت می کرد

و از لنگرگاه فاصله می گرفت. هر ثانیه ای که می گذشت جین از خونه و آزادی

دور تر میشد.

حالا به این فکر می کرد که اگر فکر جیمین یک ثانیه دیر تر به ذهنش رسیده

بود واقعا ممکن بود جیمین رو رها می کرد و به خونه بر گرده؟ اگر اینطور می شد

احساس گناه حتما زنده زنده نابودش می کرد.

شاهازده جیمین رو خیلی دوست داشت و این فکر که زود تر به یادش نیفتاده بود

داشت یه حس دل پیچه بهش می داد.

جین بیشتر از هرچیزی دلش می خواست برگرده خونه اما ترجیح میداد تا ابد

روی اون عرشه بمونه تا فقط مطمئن بشه جیمین جاش امنه تا اینکه برگرده خونه

و تا آخر عمر از سرنوشت دوستش بی خبر بمونه...

Pirate Prince Namjin Ver.Where stories live. Discover now