حتما حتما با اهنگ tik tok از kasha (؟) گوش بدید
____________________________________________
یک اپارتمان،با یک پسر ۱۹ ساله ک اونجا تنهاست اینا مغز هر ادمیو ب سمت پارتی های شبانه و تینیجری میندازه اما نه اون اینطوری نبود
اهنگ رو پلی کرد و صدای کشا توی اتاق پیچید پسر لبخند موزیانه ایی زد و پاهاشو و دستاشو یکم از هم باز کرد و باریتم تکون دادو با پاش ضرب گرفتو دستاشو در حالی ک بشکن میزد دور بدنش تکون میداد
و موقع شروع کورس اهنگ بالا پرید و شروع کرد شافل رقصیدن و اخرش دستشو از گردنش تا فاق شلوارش با ضربه زدن پایین اورد و کمرشو به عقبو جلو میداد و دستش هنوز روی فاق شلوارش بود
به خودش تو اینه چشمکی زد و چرخ تندی زد و سر جاش وایستاد تو پایان کورس صدا کم کم تحلیل رفت و اون دراز کشیدو انگشتشو از لباش تا شکمش کشیدو با چشمای بسته اغواگرانه خندید
و موقع دوباره شروع کورس با ی حرکت از جا بلند شدو پرید و تیشرتشو در اورد و پرت کرد و رفت روی تختشو بالا پایین پرید
هرکسی اگر اونجا بودو این صحنه هارو میدید قطعا پول زیادی خرج میکرد ک اون پرتی بوی دوباره کاراشو تکرار کنه
اهنگ تموم شد و لباساشو تنش کرد و خواست مارک لباس ک پهلوشو ادیت میکرد قیچی کنه که دستشو برید و سرسع اوردش بالا و اخی گفت و فوتش کرد و یه قطره از خونش روی گردنبند یاقوتی سرخش افتاد
هیچوقت نفهمید چیزی ک توی گردنشه چیه
و چرا از وقتی ک خودشو شناخته این گردنشه و پدرش نمیزاره اونو در بیاره
چشمش رو یاقوت متمرکز شد ک دید خونش دیگه روی اون نیست ابرو هاشو بالا انداخت تقریبا از وقتی چندتا استعداد توی خودش کشف کرده بود این اتفاقای ماوراء الطبیعه براش عادی شده بودن
پس رفت و دستشو شست
ثور خواب میدید
پسری کوچولو که داره توی یه دشت می دوه اوه اون خودش بود اون دنبال گربه سیاهی کرده بود و وقتی دید گربه ایستاد اونم وایستاد توی چشم سبزو زیبای گربه نگاه کرد ک یهو دود سبزی همجارو گرفت و احساس خفگی به ثور دست داد
انگار نفس کشیدن رو یادش رفته بود
لعنتی چرا نمیتونست از خواب پاشه تا این لعنتی تموم بشه؟
با کلی سعی و تلاش و کلی فشار اوردن ب خودش بلاخره از خواب بیدار شد و شروع کرد سرفه کردن و چشمش به گوشه اتاق افتاد اولش توجهی نکرد ولی بعدش دوباره برگشت و بیشتر دقت کرد
اره حلا با نیشخندی وایستاده بود و به ثور نگاه میکرد
________________________________
خب خببب :))
اینم از پارت ولی شرمنده ام بخدا خیلی کوتاس میدونید ک امتحانات ترم نزدیکه و ...
و منونم از کسای ک کامنت میزارن مخصوصا ایشون ک خیلی منو تشویق ب نوشتن میکنه :)))
لاو یو من
kijasan♡♡♡♡
و اینکه لطفا بقیه هم فید بک بدین من ببینم فید بک نمیخوره کتابو میبندم چون خیلی روش حساسم:"
و اینکه عکس کاور لوکیه:" با لباسای زمینی تصورش کنین شما حالا موهاشم بلنده ولی گرد پشت سرش میبنده حالا:*)))
بعد ها با شخصیتش اشنا میشید
YOU ARE READING
•|•Young Gods•|•
Fanfictionوقتی همچیزت رو از دست میدی به هر دری میزنی تا روزنه امیدی پیدا کنی به هرچیزی اعتماد میکنی و بهش اهمیت میدی اما من به برادر زاده ام اعتماد کردم کسی ک قاتل روح من بود
