•3•

176 35 19
                                        

ثور  حس  بدی داشت
انگار ک بدونه یک چیز بد در انتظارشه  وقتی  پاشو روی  خاک ساکار  گذاشت ب نابودی اونجا  نگاه کرد

-پسر چه بلایی سر اینجا اومده؟

اروم ب سمت بزرگترین برج اونجا رفت
سکوت پر هرجو مرج  ترین و شلوغ ترین سیاره رو توی  خودش  غرق کرده بود و این  دردناک بود!
وارد قصر استاد بزرگ شد و خاطراتی ک  اونجا گذرونده بود رو  مرور کرد ولی  اونجا دیگه  اون  شکلی نبود
همجا با رنگ قرمز  رنگ  شده بود البته  قرمزیه خون
اروم قدم برمیداشت و تموم اون صحنه های  دردناک و  جنازه هارو پشت سر میگذاشت تا  ب  جسد  استاد ک رسید  شوک و متعجب شد
اون با گلوله کشته شده بود! یه سلاح زمینی و ی  نانه ک دست  خط ازگاردی   اصیلی داشت...قابل تشخیص بود ک  کیه

"هرکی  این رو  خواند، بداند ک  قتل عام های  بیشتری  صورت  میگیرد تا مردم تمام ۹ قلمرو  من  رو  به عنوان  راهنمای  خودشون قبول کنن حتی  خدایان" ثور  همون موقع فهمید  شورش حلا شروع  شده ...ولی خب  اسلحه زمینی رو  از  کجا  اورده؟
علامت سوال بزرگی  توی  ذهنش صورت گرفت تا وقتی ک  صدای  پای  کسی  اونجارو از  سکوت  در  اورد ثور  سریع  گارد گرفت و برگست سمت صدا

+اوه  اروم اروم...باش..م...من کجام؟

ثور ب  سرو  وضع اون  پسر  نگاه کرد از  زمین اومده  بود و لباساش  عجیب  غریب و زرد بودن
ولی یچیزی  اینجا  عجیب بود
ثور  قدرت  غیر  زمینی  و  ماورایی اون پسر  رو  حس  میکرد اخماشو توی  هم کشید

-کی هستی و  چطور  اومدی  اینجا

+من...

صداشو صاف کرد

+منی  دانشجوی  فیزیک هستم از  زمین  همین!

-هیجوقت ب  یه خدا  دروغ نگو  وگرنه  بد  میبینی پرتی بوی توی قدرتی بیشتر از یه انسان داری

با تعجب به ثور  نگاه کرد
+ولی تو  خیلی  عادی به نطر  میای....فقط  لباسات  شبیه  گلادیاتور های  باستانیه و اون چکش...

-اون  یه پتکه

+هرچی! اسمت جیه خیلی شبیه  یکی هستی ک  تو کتابا در موردش خوندم

-اسم من ثوره  شاهزاده ازگارد  و  خدای  اذرخش

مغز پسر  دیگه  سوت کشیده  بود
+دیوونه شدی؟ ثور  ی شخصیت داستانی  توی  کتابای  بچه هاست

ثور  غرش کنان با عصبانیت  پتکشو بالا اورد و  سمت پسر  جوان اومد
-ببین من دیگه  حوصله این مسخره بازیارو  ندارم اگر  ادامه بدی  خشم خدای  اذرخش را خواهی  دید(همیسه گنده گوزی  میکنه:|)

+هی اروم باشه باشه میگم....من ی  جهش یافتم...یعنی  برتر  از  انسانای  دیگه هستم و قابلیت های بیشتری دارم جهش من خوندن  ذهن و  کنترل  اونه یه تله پات!
و من بارو داشتم ک ادم  های  دیگه هم جهش های مختلفی دارن و من تنها نیستم و شروع  کردم  ب  جمع کردن  اون ها و  جنگیدن  با  تهدید هایی ک  ممکن بود ب نابودی  ضعفا کشیده بشه ک یکی اومد و  همه اونارو کشت ولی رو نتونست گیر بیاره

•|•Young Gods•|•Where stories live. Discover now