ثور  کمی  فکر  کرد و یاد  اریک  افتاد پسری ک  میتونست تمام فلزات رو  کنترل کنه ....این ینی  الان باد  اینم با خودش  میبرد؟ کاری ک  مغز و منطقش  میگفت رو  انجام داد؛

-تو با من  میای  ازگارد باید  یسری  چیز  هارو به من بگیو  کمکم  کنی

+اصلا و ابدا....چطور  میتونم ب یک ادم عجیب و  غریب  ک مثل مردان اهنیه اعتماد کنم؟

-دوست داری  توی  یک سیاره که مردمش  قتل عام  شدن...هیچی  توش برای  ادامه حیاط نیست و راه خروج نداره  بمونی یا  به من اعتماد  کنی؟

پسر  ساکت شد و چشمای جادوییش ب چشمای  ابیه ثور دوخت ک ثور  اخم کردو نگاهش کرد

-اون طوری  به من نگاه  نکن  بدم میاد
+چجوری؟
-بیخیالش  اسمت  چیه
+چارلز  اگژویر....عام حالا بگو  کجا میریم

-ازگارد

+اما اون میلیارد  ها مایل با ما فاصله داره ما توی  سیاره دیگه اییم

-هرچیزی  ممکنه تا وقتی  بای فراست رو داریم
پسر  گیج بهش  نگاه  کرد و ثور بدون  اتلاف وقت بدن  نحیف چارلز رو بین بازوهاش  گرفت و محکم فشارش داد طوری ک  از  شدت فشار ثور چارلز  احساس کرد  استخون هاش  خورد شدن
-هایمدال  بازش  کن

چارلز  با  تعجب و  تمسخر ب سقف جایی ک  ثور  زل  زده  بود  زل  زد ک  نوری  سفید ک بینش  رنگین  کمون بود  ایجاد شد و اونا  ب سمت  بالا کشیده شدن و  چارلز  با  حیرت ب  اونجا  نگاه  کرد ال وقتی  پاشون رو  توی  بای  فراست  گذاشتن  ک  هایمدال  با  دیدن  چارلز  عصبی گفت

+ثور  تو چیکار  کردی  ی  زیر  خواب  جدید اوردی؟
ثور سرفه ایی کرد ک چارلز  با شنیدن این حرف زود از  ثور  جدا شد و لباسشو تکوندو اخم  کرد  و با اشاره چشمش گفت که"چی  داره میگه؟"
ثور گفت

-هایمدال هیچی نگو فقط این ی  ادم  جهش یافتست...و در زمن نگران  نباش من  با  مرد  ها هیچوقت  نمیخابم یکی مثل اریکه  ک تحت کنترلمون باشه
چارلز  اعتراص کرد: هی  من خودم محافظ مردم زمینم من جزو  مردان  ایک....
-باشه بازم باید  در موردت  تحقیقو تحلیل بیشتری بشه
هایمدال گیج نگاهشون  کرد
+فقط  دوباره  گند بالا نیاری ک  من دیگه  پاسخگو نیستم

--گفتم ک  حواسم هست!!
راه افتاد سمت قصر و  پسر  هم بی  حرف  دنبالش رفت
درسته اون جواب  هر  سوالیو ب  راحتی  با  خوندن ذهن دیگران پیدا میکرد پس  سوالی  از  ثور  نمیپرسید

-اینقدر تو  ذهن من نچرخ لطفا
پسر  ب  حدی شوکه شد ک از  حرکت  ایستاد و دهنش باز موند
سابقه نداشت هیچکس بفهمه که توی  مغز طرفه البته ثور و  اینجا  هرکسو هرجا نیستن اونی  خدا  و اینجا هم  ی سیاره دیگست
بحث رو عوض کرد؛
+ماموریتی ک  میخواستی بری  رو  مرور کردم، اگر  واقعا ممکنه این  اتفاق بیوفته و تو میخوای  جلوشو بگیری  بدون ک  من شونه ب  شونت همراهتمو کنارت میجنگم
+چرا اینو میگی
-چون وظیفه ما  حفاظت از ضعیف تر  از  خودمونه همیشه برترین  ها باید از  بقیه محافظت کنن... این تنها جیزیه ک مارو  از  مردم عادی  جدا میسازه
ثور  از  حرفای اون پسر  خوشش اومد و لبخند  محوی زد
درسته  هرکس ک لایق قدرت واقع شده و  قدرتی داره باید ازش  درست استفاده کنه
خدا ب  اون کسایی ک قدرت  داده حق انتخاب هم داده
ک خوب  باشند یا بد
پس فقط  ماییم ک میتونیم انتخاب کنیم

-مثل تیم انتقام جویان  صحبت  میکنی
+شاید چون ماهم  یچیزی شبیه اونا هستیم.....البته بودیم
فقط اسم جوخمون فرق داشت
-چی بود؟
+ایکس من

------------------------------------------------------------
خب  اینم پارتو:|....
چارلزمو دیدین*-*
حالا ثراره کلی بگایی بدیم:|
خا یکم  کامنت بزارین  قران خدا غلط  نمیشه در زمت عکس کاورم  چارلزه
من اینقدر عکس برا همه گیزارم  فکر  کنم نیازی  نباشه کست بزارم ولی  گیزارم چون دوست دارممم:|
love you all
paniz🍸





•|•Young Gods•|•Where stories live. Discover now