•|13|•

2.9K 453 67
                                    

chapter 13:escape or stay?
قسمت سیزده:فرار کردن یا موندن؟

《"لویی...؟"

"هوم..."

بدون اینکه سرشو بلند کنه جواب داد.

"میشه حرف بزنیم؟"

هری کلافه پرسید و با نگاهش به سمت آیفون ایکس لویی آتیش پرت کرد. 'با اون دوربین مسخرش' هری عاشق آیفون سیکسشه!

"وایسا وایسا...آه لعنتی....جاینتمو کشت..."

لویی از بازی کلش رویال بیرون اومد و گوشیش رو قفل کرد. اون و روی میز انداخت و منتظر به هری که زیر پتو مچاله شده بود زل زد..

یه وقتایی از این جو عادی و نسبتا دوستانه بینشون خندش میگرفت.

اونا هیچی نبودن... هیچ رابطه ای... نه دوستانه نه عاشقانه و نه دشمنی و نه حتی اینکه هیچ چیزی نباشن. 
ولی اونا همزمان دوست و عاشق بودن. دشمنی و هیچی رو خط زدن!

"خیلی اعصابم به هم ریخته... دلم میخواد یه مشت چرت و پرت از زندگیم و بریزم بیرون و تو ام باید گوش بدی!"

'شت...'لویی توی دلش افسوس خورد...

"بگو میشنوم..."

لویی با یه لبخند فیک گفت.

کشته شدن یه لشکر از جاینت هاش توی بازی میارزید به گوش دادن به درد و دل ملت. مهم نیست که هری عه! مهم اینه که درد و دل عه و لویی صد برابر همه درد و دل توی وجود خودش دفن کرده.

"مامان بابای من خیلی پولدار و.... عوضی ان..."

هری با اخم گفت و پتوی دورش شل تر شد.

"اونا میخواستن من مدیر شرکتشون بشم..."

لویی یکم چیپس سبزیجات برداشت و شروع کرد به خوردن هویج هاش.

"اونا به اندازه کافی از مخالفت های من سر این قضیه شاکی شدن...  دیگه بعد از اینکه خیلی شیک گفتم'هی میدونید که من میخوام مدل بشم،گی ام و از ریخت الیزابت متنفرم' واقعا جوش آوردن..."

هری تک خنده ای کرد...

لویی ولی اخم کرد..

"الیزابت کیه؟؟؟"

هری شونه بالا انداخت.

"دختری که از بچگی برام انتخابش کردن. میدونی به قول خودشون خانواده های اصیل انگلیسی باید تا آخر اصیل بمونن. پس باید با یه اصیل ازدواج میکردم. یه دختر. چون یه پسر نه باعث میشه من حامله شم نه حاملش کنم."

لویی خندش گرفته بود. هری هم خندید و سر تکون داد.

"مجبور شدم فرار کنم. تنها راهش همین بود. وگرنه آخر سر روانی میشدم. بعد از اون هم دیگه نه ازم خبری گرفتن نه من ازشون خبر گرفتم. "

Gucci or Adidas? L.SWhere stories live. Discover now