25• من كولتم

1.1K 215 24
                                    

هری خیلی خیلی فاصله گرفته.

لویی شاید گیج و مریض باشه چون خیلی الکل خورده ولی هنوز مغز داره - حتی با اینکه در معرض ترکیدن تو جمجمشه - و اون میدونه که یه خط نامریی وجود داره برای اینکه هیچ وقت ازش رد نشه. هری از روی اون خط یه پرش طولی بلند به گردی یه چرخ و فلک زده.

اون یه دختر لعنتی رو آورده تو اتاقش. یه دختر.

شب بعده و خوشبختانه تا شب بعدی اجرا ندارن. اون خیلی ممنونه چون انقدر توهم داشت که میتونست یه خواب راحت و آروم داشته باشه بدون هیچ حواس پرتی ایی واسه تلاش برای خوابیدن دور از باقی مانده ی سردردش و فقط یکم آروم کردن کج خلقی اش.

لیام هست که چکش کنه و سعی می کنه که واسه اینکه وظیفه نشناسه سرزنشش نکنه. لویی به طور مبهم یادش میاد اون دختر رو که شماره اش توی جیبش چپونده شده ولی اون شلوارشو بی دقت پرت می کنه روی میز کناری و تنها کتابی رو که با خودش داره رو برمیداره.

همه چیز خوب و شیکه و چشمای لویی داره کم کم از خستگی بسته میشه که یکی چندین بار در اتاق لویی رو میزنه. اون ناله می کنه و از تخت بیرون میاد و درو با قیافه ای که مطمئنه شبیه لوطی هاست و چشمای غرق خون باز می کنه.

نایل سرزده وارد میشه قبل از اینکه لویی حتی بفهمه که اون رو به روش وایستاده ٬ پس لویی درو ول میکنه و به آرومی نگاهش می کنه تا زمانی که کاملا بسته شه. وقتی برمیگرده ٬ میبینه نایل با کفش های در آورده قبل از اینکه اون بگه روی تختش دراز کشیده و داره سعی میکنه با کنترل تلوزیونو روشن کنه. لویی یه دستشو رو صورتش میکشه.

"نایل ٬ نه اینکه از همراهیت ممنون نباشم ٬ ولی ساعت یازده شب این جا چه غلطی میکنی؟ " لویی شب پیش تا ساعت های اول صبح بیرون بود و قسم میخوره الانه که غش کنه بیفته زمین.

نایل یه جوری بهش نگاه می کنه انگار می خواد حرف بزنه ولی مطمئن نیست که باید بگه یا نه ولی در آخر شونه هاشو بالا می اندازه.

"هرى و فاك بادى ش دارن سر و صداى عجيبى راه ميندازن. تو رو نمی دونم رفیق ولی من واقعا دوست نداشتم که بهش گوش بدم."

"صبر کن ٬ چی؟" لویی پلک می زنه چون نایل حتما داره شوخی می کنه.

امکان نداره که هری انقدر سریع با قضیه کنار اومده باشه و ازش گذشته باشه ٬ و اصلا امکان نداره که هری یه دختر رو تصادفی از توی خیابون پیدا کرده باشه فقط برای اینکه خودشو خالی کنه و یه رابطه ی جنسی جدید شروع کنه.

" آره ٬ ندیدیشون؟ اونا کل روزو با هم بودن ٬ فشار قراره خیلی زیاد بشه ٬ اسمش colette فکر کنم. اونا همو تو کافه ای که هری برای ناهار رفته بود دیدن. نمیدونم چی توی اون دیده ٬ اون به نظر کاملا مثل یه هرز... "

CATFISH | CompleteWhere stories live. Discover now