03

293 32 15
                                    

جمعيتى كه اونجا ايستاده بودن به مرور زمان كم و كمتر شدن ، ولى هركسى كه يكم و يا حتى خيلى زياد مست كرده بودن تلو تلو خوران به من برخورد ميكردن ، بعضيا معذرت خواهى ميكردن و بعضيا فحش ميدادن.

بالاخره موفق شدم خودم رو به انتهاى جمعيت مردم رقصان برسونم و يه نفس عميق كشيدم.

"- يكم بيشتر پوستت رو نشون بده ، عزيزم "

شنيدم يه صداى خشن ترغيب كنان گفت و پيشونيم چين خورد در هم كشيده شد.

من چرخيدم و چشمم به يه گروه چهار يا پنج نفره افتاد كه در حال تماشاى يه دختر مو قهوه اى مرموز بودن ، دخترى كه پشتش به اون پسر ها بود. اونا به تشويق كردن دختر براى لخت كردن خودش ادامه دادن ولى اون تبحر خوبى توى ناديده گرفتن اونا داشت.

وقتى چشمم به النور خورد كه تك و تنها به گوشه ايستاده بود ، حس بدى بهم دست داد. دختر مو ابى اى كه جلوم بود رو كنار زدم تا به بهترين دوستم برسم.

ولى همون لحظه بود كه خيلى ناگهانى حس كردم يه جسم تيز به سرم برخورد كرد. اين حس با افزايش ضربان قلبم شدت گرفت ولى من اينو گذاشتم به حساب صداى بلند موسيقى و تلاش كردم اين درد رو فراموش كنم.

" اينطورى نباش " يه پسر عضله اى سرش داد زد و اون به خاطر تنفر خودش رو عقب كشيد.

به ارومى شروع به زياد كردن سرعتم كردم و على رغم اينكه كفش پاشه بلند پوشيده بودم واقعا به طرف النور دويدم.

النور يكم از گروه فاصله گرفت و در جهت مخالفشون قدم برداشت. اونا حتما النور رو به اين دليل انتخاب كردن كه هر دخترى كه توى پارتى هست ، يه همراهى با خودش داره.

" هى " يه مرد ديگه قاطعانه گفت و وقتى مچ دستش رو محكم گرفت ، دهنم از تعجب باز شد.

" بهت گفتم بيا اينجا "

" دست از سرم بردار " النور بهش هشدار داد ، و من تقريبا به گروه رسيدم.

همونطور كه النور تلاش ميكرد دستش رو از توى چنگ اون مرد ازاد كنه ، با احتياط به طرفشون قدم برداشتم. جلوى النور ايستادم

" جرئت دارى يبار ديگه بهش دست بزن " وقتى اون پسر يه قدم از ما فاصله گرفت ، فرياد زدم.

" خب " همونطور كه سه تا پسر پشت سرش ظاهر شدن ، اون اهسته زمزمه كرد.

" خانوما ، ببينيد اينجا چى گيرمون اومده ، فكر كنم پيداش كرديم "

" محض رضاى خدا " همونطور كه صداى موسيقى به اهستگى كم مى شد ، يكى از پسر ها با خودش غر غر كرد.

Redemption [harry styles]Where stories live. Discover now