fakeliampayne: من الان تو انگلیسم و زمان هارو در حد فاک قاطی کردم
niazkilam: خب خوش شانسی چون من بیدارم
niazkilam: چطور پیش رفت؟
fakeliampayne: خوب، مسئول چمدونا تقریبا گیتارمو گم کرد، شرط میبندم تاحالا ندیدی یه مرد یک و هشتاد متری تو فرودگاه بزنه زیر گریه
niazkilam: هولی شت تو خیلی بلندی
niazkilam: خیلی هاته
fakeliampayne: نه
niazkilam: چی؟
fakeliampayne: بهم نگو هات کنار مامانم نشستم
niazkilam: تعریف و تحسین من حس خوبی بهت میده بیبی؟
fakeliampayne: بای زین
niazkilam: 😒عنتر
niazkilam: من خیلی خستم
niazkilam: ای کاش پول داشتم تا برم قهوه بگیرم من خیلی ورشکسته شدم و این اصلا جالب نیست
niazkilam: ای کاش میتونستم شغلی داشته باشم ولی هیچکس یه آدم لال رو استخدام نمیکنه
niazkilam: تو واقعا داری منو نادیده میگیری لیام پین؟
niazkilam: حالا هرچی
niazkilam: حتی اگه لال هم نبودم، استرسم باعث میشد هرروز گند بالا بیارم
niazkilam: هاها کل زندگی من یه طوفانه
niazkilam: خدایا من خیلی داغونم
niazkilam: ای کاش الان انقدر نادیدم نمیگرفتی
niazkilam: اشکال نداره فکر کنم الان دارم یه نق نقوی به تمام معنا میشم، هاها خفه شو زین اون اصن به اینکه کل زندگیت یه جوکه اهمیت نمیده
niazkilam: من برای قهوه پول ندارم ولی یه بطری ودکا دارم
niazkilam: بزن بریم پاره شیم
niazkilam: شوخی کردم از زندگیم متنفرم
niazkilam: باهام حرف بزن
niazkilam: لیام
niazkilam: ازت متنفرم
niazkilam: از انگلیس متنفرم که تورو ازم گرفته
niazkilam: دارم شاتامو پر میکنم
niazkilam: بام حرف بزن، بام حرف بزن، بام حرف بزن
niazkilam: اه چرا من انقدر کنه ام؟
niazkilam: ببخشید که مجبوری منو تحمل کنی
niazkilam: الان تنهات میذارم، حتما الان داری وقتتو با خونوادت میگذرونی و من حالتو به هم میزنم
niazkilam: میرم انقدر مست کنم تا بمیرم
niazkilam: نه واقعا بدون اینکه بهت خبر بدم نمیرم پیش جی جی
niazkilam: هاها لعنتی منو بکش
YOU ARE READING
pretty boy (Persian Translation)
Fanfiction[COMPLETED] niazkilam: من لیاقت تورو ندارم fakeliampayne: تو لیاقت بیشتر از من رو داری fakeliampayne: لیاقت تموم ستاره های آسمون رو داری Ziam Mayne Fan-Fiction #1