fakeliampayne: نایل گفت تو تو کانادا زندگی نمیکنی
niazkilam: ساعت پنج صبحه
niazkilam: کجایی؟
fakeliampayne: از کجا فهمیدی ساعته اینجا پنج صبحه؟
niazkilam: بهم گفتی اهل سانفرانسیسکویی منم با محاسبات ریاضی فاصله زمانیمون رو محاسبه کردم
fakeliampayne: تو اهل آمریکایی؟
niazkilam: من بهت گفتم اهل کانادام
fakeliampayne: زین مالیک بهم دروغ نگو
fakeliampayne: اگه تو آمریکا زندگی میکنی بهم بگو، من حتی نمیخوام بدونم تو کدوم ایالتی فقط بگو تو آمریکایی یا نه؟
niazkilam: خیلی خب
niazkilam: تو آمریکام
fakeliampayne: شرقی یا غربی؟
niazkilam: هی داری تقلب میکنی! تو گفتی فقط بگم آمریکام یا نه
fakeliampayne: باشه، باشه، ممنونم که بهم گفتی😊
fakeliampayne: ولی چرا دروغ؟
niazkilam: نمیخواستم که یه دوست اینترنتی بدونه من کجا زندگی میکنم
niazkilam: میدونم ما با هم دوستیم و بهت
اعتماد دارم ولی من فیلم catfish رو خیلی دیدم و میخوام در امان باشم*کت فیش یه فیلم تقریبا مستنده خودم ندیدم فیلمو ولی داستانش اینه که چندتا دوسته فیلم ساز میان یه فیلم درمورد آشناییه اینترنتی یکی از رفیقاشون با یه دختره میسازن و براشون شر درست میشه...*
fakeliampayne: هاها، من اون فیلمو دوس دارم😂😂
fakeliampayne: صبر کن، ببخشید یادم نبود از این اموجی متنفری
niazkilam: چرا ساعت پنج صبح بیداری؟
fakeliampayne: من بی خوابی دارم
fakeliampayne: ولی خب وضعیتم خیلی بد نیست حداقل بعد از دو یا سه روز خوابم میگیره 😪
niazkilam: اوه متاسفم که اینو میشنوم :( این بخاطر اضطرابه؟ چون من یه عالمه ترفند برای رفع این چیزا بلدم
fakeliampayne: نه نه ، دکترا سعی کردن تا با یه عالمه قرص و داروی ضد اضطراب درستش کنن ولی اونا خیلی احمقن چون فقط همه چیزو بدتر کردن
fakeliampayne: !من فقط نمیخوابم، تمام
niazkilam: آخی :( ببخشید بیبی
fakeliampayne: بیخیال، همه چیز رو به راهه
fakeliampayne: و اینکه من بیبی تو نیستم
YOU ARE READING
pretty boy (Persian Translation)
Fanfiction[COMPLETED] niazkilam: من لیاقت تورو ندارم fakeliampayne: تو لیاقت بیشتر از من رو داری fakeliampayne: لیاقت تموم ستاره های آسمون رو داری Ziam Mayne Fan-Fiction #1