Chapter 4

1.7K 124 3
                                    

"گنجینه های نهفته ای که تو به دنبالشان می گردی در همان غاری پنهان شده اند که از ورود به آن ترس داری"

➳➳➳

[ از ديد انجل ]

ترس

ترس تنها احساسی بود که من تو اون موقع داشتم. برای یه مدت خیلی کوتاهی با الکساندر چشم تو چشم شدم. رضایتو میشد توی چشماش دید، لذت تو چشماش موج میزد چون به چیزیکه خواسته بود رسیده بود. پول... تنها هدفش از من رسیدن به پول بود. گفته بود که من میتونم براش پول خوبی دربیارم و حالا هم همین شد. مطمئنم که اون مرد جوون بهش خیلی پول داده. اگه نداده بود امکان نداشت منو بهش بده. یه پوزخند شیطانی زد و پشتشو کرد به ما و رفت.

آقای استایلز جلو رفت و در ورودی برامون باز شد.

"بریم"

اون گفت و حالت صورتشو جدی نگه داشت. سرمو تکون دادم و دنبالش رفتم، حتی جرئت نکردم به جیزل نگاه کنم تنها کسی که مطمئن بودم اونجا وایستاده بود و داشت منو نگاه میکرد.

همین طور که پامو گذاشتم بیرون یه باد سردی تنمو لرزوند. جیزل رو لعنت کردم چون بهم کت نداد . یادم افتاد که یکی پشتم وایستاده و یه جورایی تقریبا به بدنم گرما میده. نفسای گرم آقای استایلز به پشت گردنم میخورد، برگشتم و با دیدن فک خوشحالتش سورپرایز شدم، بعدش به صورت و چشمای سبزش نگاه کردم که بهم خیره بودن. اخم کوچیکی رو صورتش بود.

"سردته؟؟"

قیافش خیلی نامعلوم بود.

"آ-آره یک-یکم"

با لنکت گفتم. 'لعنت به تو انجل. چرا لکنت داری اخه؟؟؟' باید راحت و سکسی به نظر بیام همونطوری که جیزل گفته بود ولی الان مطمئنم که کاملا برعکسم.

یه چیزی تو اون بود که باعث میشد ازش بترسم ولی در اون لحظه که کنارش وایستاده بودم احساس امنیت میکردم. ظاهرش و اون جوری که نگام میکرد؛
چشمای ظالم و تار ولی جذاب و قشنگ، اونا منو خاموش میکردن برای همین نمیتونستم مدت زیادی بهشون خیره بشم یعنی خوب جرئت نمیکردم. فکر میکردم اگه اون کار رو انجام بدم اون همه چیز رو میفهمه، اون میتونست ذهنمو بخونه. اون درعین حال تهدید آمیز ولی جذاب بود.

"معلومه که سردته. فقط ببین چی پوشیدی!!"

اون گفت و به لباسم اشاره کرد و منم خجالت کشیدم و بهش نگاه کردم.

"م-متاسفم" جمله م قطع شد

"زین" اون یکیو صدا زد هرچند فکر نمیکردم کسی اینجا باشه.

NudeWhere stories live. Discover now