Part 17

1.3K 185 100
                                    

نایل به زین و هری زنگ زد و گفت که شنبه پیش هم بخوابن و اون دوتا با خوشحالی قبول کرد

هری تصمیم گرفته بود به دوستاش بگه که جما گفته چیکار کنه

با این که این کار بهش آسیب میزد ولی مجبور بود انجامش بده

"من کاملا موافقم. اون حقشه که باهاش مثل گه رفتار بشه "

نایل مسخره کرد و هری با اینکه ناراحت شده بود ولی گذاشت دوستش اون حرفو بزنه

ولی زین با این موافقت نکرد. "نایل ، اون هر روز با خودش مثل گه رفتار میکنه. من اینو دوست ندارم. مچ هاش رو دیدی؟"

نفس هری گرفت و اون نمیتونست زبونشو گاز نگیره چون فکر کردن به این که لویی چجوری زخم هاش رو فشار داد و رنج کشید خیلی براش زیادی بود

"هری حالت خوبه؟"

نایل گفت و از روی تخت اومد پایین و رفت پیش هری نشست. هری چار زانو نشسته بود و یه تی شرت بزرگ قرمز و شلوار گشاد خاکستری پوشیده بود

هری فقط شونه هاشو بالا انداخت و چشماشو بست تا نذاره اشکاش بریزن

"تو مجبورنیستی این کارو انجام بدی. در واقع من ترجیح میدم اینجوری نکنی چون لویی دوست نداره که بهش اهمیت ندن"

پس اون سه تا فقط اونجا نشستن و توی فکر هاشون غرق شدن ولی هری فقط به دوستاش نگاه میکرد

اونا توجه نکردن که هری سرشو بلند کرد و سعی کرد واکنش هر دوتاشون رو پیش بینی کنه قبل از اینکه بلند بشه . اون تی شرتش رو پایین تر کشید تا بیاد زیر زانوهاش

و بعدش اون آروم از اتاق نایل بیرون رفت و وارد راهرو شد . راهروی خنک و ساکت ، جایی که بالاخره میتونست فکر های خودشو بشنوه.اون درو پشت سرش بست .

"نمیدونستم تو اینجایی"

هری چشماشو بست و به صدای لویی که به یه زمزمه تبدیل شد و صدای قدم های کوچیکش روی فرش سفید گوش داد

اون جواب نداد چون جما گفته بود 'بهش محل نزار تا بفهمه چه چیزی رو داره از دست میده'

"هری؟"

لویی آروم گفت و هری چشماشو باز کرد تا بهش نگاه کنه . اون یه سویی شرت و شلوار لطیف با جورابای لطیف پوشیده بود و خودش هم خیلی نرم و لطیف به نظر میومد و این خیلی به هری آسیب میزد اون حتی عینک هم زده بود و خیلی عالی به نظر میومد.


و با اینکه هری میخواست حرف بزنه ولی زبونشو گاز گرفت

I sleep naked(persian translation)Where stories live. Discover now