جسد

50 6 2
                                    

پلیس ها جلوی ما ظاهر شدند:شما دخترا این موقع شب چی کار می کنید؟ به ساعتم نگاه کردم.ساعت 11شب بود.گفتم:داشتیم دنبال اون خونه قدیمی که توی جنگل هستش می گشتیم.اونا به ما با دقت نگاه کردند و گفتند: خب،به هر حال به چیز مشکوکی برنخوردید؟ مثلا حیوانی یا جسدی؟الیسون می خواست چیزی بگه،که من گفتم:ای وای،جسد!توی این جنگل هم مگه جسد پیدا می شه؟پلیسا گفتند: آره ما دنبال جسد یک پرستار می گردیم که نصف شده.گفتم:حتما اگه دیدیم به شما خبر می دیم. ممنون از اینکه وظایفتون رو به خوبی انجام می دید.پلیسه به من خندید و گفت:ما که کاری نکردیم، خانم کوچولو!اوه!شما باید اول دبیرستان باشید آره؟توی مدرسه دکستر می رید؟ با تعجب گفتم : آره،چه طور مگه؟ او جواب داد:پسرم اونجا می ره.با یک دختره آشنا شده که فکر کنم اسمش سامانتا باشه.اسم پسرم استایلزه؟شما اونو می شناسید؟ گفتم:بله و اون دختره هم من هستم البته منو سم صدا کنید.پدر استایلز گفت:اون گفت تو دختر زرنگ و باهوشی هستی و می دونی داری چی کار می کنی.فکر کنم حق با اونه.زمان داره میگذره.باید ماموریتم رو به پایان برسونم.خانم ها از آشنایی با شما خوشحال شدم.خداحافظ.با پلیس ها خداحافظی کردیم.الیسون از من پرسید:چرا به اونا دروغ گفتی؟ گفتم:برام مهم نیست.اون موجود هر چی که هست و هر کاری کرده جون منو نجات داده.من نمی خوام که بهش آسیبی برسه.داشتیم بر می گشتیم که پام یک چیزی رو لمس کرد،نرم و آبکی.ناگهان زیر پامو نگاه کردمو جیغ زدم.جسد اون پرستاره بود.وقتی صورت اون پرستار رو دیدم غش کردم و روی زمین افتادم.وقتی بیدار شدم آقای استیلینسکی و الیسون رو بالای سرم دیدم.آقای استیلینسکی گفت:حالت خوبه دخترم؟ آفرین که به ما کمک کردی که جسد رو پیدا کنیم،البته نصفشو. پرسیدم :با اون جسد چی کار می کنید؟جواب داد:می خوایم ببریم کالبد شکافی تا دلیل کشته شدنش رو بدونیم.تا حالا که اطلاعاتی در دسترس نیست اما خبر های جدید به زودی می رسن.خندیدم و او گفت:حالا پاشو برو خونه فردا مدرسه داریدا!اون ما رو به خونمون رسوند.مادرم منو بغل کردو بوسید. حوصله حرف زدن نداشتم بلافاصله روی تختم پریدم تا بخوابم. اما خوابم نمی برد چون به فکر اون موجود بودم با اون صورت مهربون و پر احساسش.

Teen Wolf book 1 (the wolf's secret)Where stories live. Discover now