پشیمانی

82 8 8
                                    

کلاس شروع شد.زنگ اول زیست داشتیم.باید روی سلول کار می کردیم.معلم به ما گفت که باید به چند گروه دو نفره تقسیم بشیم ولی خودش اعضای گروه رو انتخاب می کنه.الیسون با لیدیا افتاد.اشلی هم با دنی.اسکات هم با یک دختری که اسمش هیلی بود.بعد نوبت به من رسید.من با استایلز افتادم.رفتم پیش استایلز نشستم،صورت بامزه ای داشت.ضایع بود که از من خجالت کشیده البته من هم خجالت کشیدم.یک نوع باکتری روی لام میکروسکوپ قرار داشت.من دنبال قسمت های ساختار باکتری می گشتم.ماده وراثتی رو پیدا کردم،همه اجزا رو پیدا کردم.بعد با هم چک کردیم،همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا اینکه گفتم:اول کپسول و بعد دیواره سلولی.استایلز گفت این غلطه بعد به من توضیح داد.اما من قبول نکردم.اشلی وسط دعوای ما پرید و گفت:حق با استایلزه.اون هیچ وقت اشتباه نمی کنه.گفتم:هر انسانی یک بار هم که شده اشتباه می کنه.آخر سر معلم توضیح داد فهمیدم که حق با استایلز بود.بعد هم معلم دلیل شو پرسید که باز هم استایلز جواب داد.دیگه شانسی برای ممتاز بودن من وجود نداشت.زنگ تفریح خورد.من و الیسون از کلاس بیرون رفتیم.توی حیاط رفتم و با الیسون روی صندلی نشستیم. اول به من گفت:لیدیا خیلی لجباز و پر ادعاست. احساس زیبایی و معروف بودن می کنه.نظرت در مورد استایلز چیه؟ عصبانی بودم و گفتم:پسر بامزه ای هستش. ولی توی کلاس ضایع شدم.سوتی خیلی بزرگی دادم.دیگه نمیتونم نفر اول باشم.اون خیلی باهوشه.همه چیز داشت خوب پیش می رفت ای کاش می تونستم بهش بگم به خاطر یک دندگیم ازش معذرت می خوام.الیسون به من خندید در این لحظه ها دوست دارم اون خفه کنم.اما من هم خندیدم به من زل زد و گفت: پس تو اونو دوست داری،آره؟ داد زدم و گفتم: به خدا اگه یکبار دیگه بگی با دست های خودم خفه ات می کنم!

Teen Wolf book 1 (the wolf's secret)Where stories live. Discover now