برای جیمین این همه صمیمیت و گرمی توی خونه خیلی نا‌آشنا و عجیب بود . اون توی خونه ای بزرگ شده بود که به سختی می‌شد یک مکالمه‌ی نرمال رو توش ادامه داد . اعضای خانواده‌اش به قدری مستبد و خودخواه بودن که تقریبا به سختی می‌تونستن همدیگه رو تحمل کنن ، از همه مهم تر اون هیچ وقت ندیده بود که پدرش برای گپ زدن و صحبت های معمولی بهشون نزدیک بشه چه برسه به این که بشینه روی زمین و باهاشون کارت بازی کنه !

« باید دوتا کارت برداری !» یونهی دوباره رو به پدرش داد زد .

« بابا کم جر بزن ! » یونگی با لب‌های آویزون و گونه های سرخ خودش رو کش داد تا کارت دیگه ای برداره .

جیمین خیره شده بهش بی‌حواس دست دراز کرد تا اون هم کارت دیگه ای برداره . هنوز نمی‌تونست زیبایی پسر کوچک تر رو درک کنه . اون یه جور خاصی بود . یه وایب خاصی داشت .

مثل مدل هایی بود که سبک استایلی خاص خودشون رو دارن و همیشه درخشان و جذب کننده به نظر می رسن حتی اگه مست و پاتیل شده باشن .

پسر بیست و هشت ساله یه هاله ی درخشان طلایی رنگ دورش داشت . در عین این که تو راحت ترین حالت خودش بود و عملا وجود جیمین رو تو خونه‏اشون فراموش کرده بود هنوز هم باوقار و متین به نظر می‌رسید .

« من بردم . » با صدای داد بلند و کر کننده یونهی از جا پرید و از خلسه‌ای که داخلش فرو رفته بود بیرون پرت شد .

« هاها‌‌هاها بازنده ها من توی این بازی پادشاهم .» در حالی که رو زمین غلت می‌خورد به زبون آورد و با خوشحالی رجز خوند .

« چی داری می‌گی این اولین بردت بعد از یک ماهه ، نکنه یادت رفته بخاطر باخت دفعه ی قبلت مجبور شدی خونه رو تمیز کنی !» ته مین شاکی لگدی به باسن پسر کوچکش زد .

« مجازاتتم بمونه واسه یه وقت دیگه الان دیگه خیلی دیر شده .» ته مین با خستگی ادامه داد و حرص پسر کوچک ترش رو درآورد .

« نخیر شما می خواید فرا...»

« یونهی پاشو خودت رو جمع کن بسه دیگه ، شماهم بهتره دیگه برید بخوابید .» هایون با حالتی جدی دست آلفای کوچک رو کشید و از روی زمین بلندش کرد و روبه یونگی که الکی داشت لبخند‌های احمقانه می‌زد گفت .

« جیمین شی مشکلی نداری توی اتاق یونهی بخوابی ؟ » جیمین با مخاطب قرار گرفتن از جا پرید .

« اوه نه من دیگه برمی گردم خونه .»

« چی داری می‌گی ، می‌خوای مست رانندگی کنی ! .» با تعجب به مرد جوان که بی تمرکز نگاهش می کرد نگاه کرد . «‌امشب رو اینجا بمون . »

« آخه ...»

« هی به حرفش گوش بده ما نمی‌ذاریم که تو مست رانندگی کنی .» ته مین در حالی که سعی می‌کرد بلند بشه گفت .

[‌ETHEREAL‌‌]Where stories live. Discover now