28;

75 26 91
                                    

سرش رو به سمت راستش چرخوند و به چهره ی پسری خیره شد که اصرار داشت خودش رو غرق خواب نشون بده.
بلوزی متعلق به لیام تنش بود و مثل همیشه پاهای لختش رو از زیر پتو بیرون فرستاده بود.

لبخندی به اخم درهم زین هنگام خوابِ دروغینش زد و بالاخره آماده به زدن حرفی شد که تمام شب انتظارش رو می‌کشید.

-خودتو نزن به خواب، گردی چشمات بالا و پایین میشه

زمزمه کرد و لبخند متقابلی به لبخندی که زین روی لب‌هاش نشونده بود زد.

-کمتر نگاهم کن

پتو رو تا روی صورتش بالا کشید و حالا با خیال راحت تری به لبخندش اجازه ی پهن شدن داد.

-باید از اینجا هم بریم، امروز که بیرون بودیم تا اینجا هم دنبالمون اومدن

-خسته ام لیام

بی مکث زمزمه کرد و سرش رو با فشار بیشتری توی بالشت قایم کرد. باری روی دوش لیام شده بود و نمی‌دونست باید چطور از تمام این پیچیدگی و گرفتاری هایی که برای خودش و لیام ساخته بود خلاص بشه.

-می‌خوام خستگیت رو بخرم

با اطمینان گفت و از حالت دراز کشیده بیرون اومد. روی تخت نشست و بی توجه‌ به چند ساعت پیش که با گفتن همه چیز به کارن جنگ اعصاب شدیدی برای خودش راه انداخته بود، حالا به ارامش به زینی که زیر ملحفه مخفی شده بود نگاه می‌کرد.

-با فراری دادنم؟

-با کنار خودم نگهت داشتن

زین اما خندید. اغراقانه خندید و پوشش روی صورتش رو کنار زد. درست مثل لیام روی تخت نشست و خجالتی به خاطر تنها پوشش که باکسرش بود نکشید.
اتاق اما تاریک بود؛ نور چشم ها صحبت می‌کردن و نفس‌های بی صدا پاسخ می‌دادن‌ به هر سوالی که در نیمه ی شب نهفته بود.

-این حرفا برای کسی که گرایشی به پسرا نداره زیادیه، جمع کن خودتو پیری

طعنه زد و نگاهی به اطراف اتاق انداخت؛ وسیله ای برای جمع کردن نداشت. حالا که بحث رفتن بود، پس می‌خواست که خیلی زود دور بشه و خیلی زود به جایی برسه که درش نگران گیر افتادن دوباره ای نباشه. پس حتی اگر همون لحظه هم اقدام می‌کرد به رفتن، پوشیدن شلوار تنها کاری بود که باید انجام می‌داد.

-نزن تو سرم این لعنتیو. داشتم زن می‌گرفتم که سروکله ات تو زندگیم پیدا شد، آتیش زدی به هر شناختی که از خودم و بدنم داشتم

-بدنت؟

ابرویی بالا انداخت و بعد از کمی مکث خودش رو تا تخت لیام کش داد. وقتی دید که نمی‌تونه به خوبی چهره ی لیام رو ببینه، تلفن همراهش رو از کنار دستش برداشت و با روشن کردن فلشش، دوباره به جون لیام افتاد.

Muted(Ziam Mayne)Where stories live. Discover now