part𔘓29

361 70 19
                                    


خسته روی تخت نشستم.
جنی سمت کمدم رفت و درشو باز کرد. چند دقیقه ای همنیحوری ایستاده بود و به محتوای کمد خیره شده بود، منم کنجکاو بهش زل زده بودم.

بلاخره دست برد و چنتا لباس از توی کمد برداشت.
جنی_سلیقت تو خرید لباس خیلی خوبه..ولی تو ست کردن لباسا باهم افتضاحی.

+ممنون؟

سمتم برگشت
جنی_خوب بیا،  بپر برو اینا رو بپوش فعلا تا بعد ببینم دیگه چی پیدا میکنم

لباس ها رو از دستش گرفتم و سمت حمام رفتم و پوشیدمش.
تو ایینه حمام به خودم خیره شدم. واقعا خوب شده، باورم نمیشه چرا به ذهن خودم هیچوقت نرسیده بود این دوتا رو باهم ست کنم؟

جنی_بیا بیرون دیگه شازده

از حموم بیزون اومدم.
جنی سرتاپامو برنداز کرد
جنی_واقعا شکم کردی جونگکوک

دستش رو به کمرش زد و اخم کرد
جنی_میتونستی اینقد جذاب باشی و رو نمیکردی؟

یکم خجالت زده این پا و اون پا کردم...همیشه خدا بلد نیستم چجوری جواب تعریفو بدم.
+خوب پس طبق این حرفت یعنی همینی که العان پوشیدم خوبه دیگه نه؟

جنی_عام..ببین خوبه ها فقط یکم رسمیه این فقط یه دورهمی دوستانس

لباس های دیگه ای رو برداشت و تو بغلم انداخت
جنی_برو ایناروهم بپوش ببینم چطوره

خسته و غم زده وارد حمام شدم و لباس هامو عوض کردم..واقعا از تعویض لباس متنفرم..همیشه یکی از معضل هام توی خرید پرو کردن لباسه، مجبوری میشه یه عالمه لباس رو در بیاری و از اول بپوشی منکه حاضرم تیر بخورم تا مجبور بشم این کارو بکنم.

بدون اینکه تو ایینه نگاهی به خودم بندازم از حمام بیرون اومدم.
جنی دوباره نگاهی به سرتاپام انداخت
جنی_عالی شدی بنظرم

+خداراشکر..خوبه که رضایت دادی

جنی_همش دوتا لباس عوض کردی، چقدر بداخلاق و نق نقویی زن گیرت نمیادا

بیخیال لب زدم
+همینه که هست

جنی_باشه اقای همینه که هست پاشو بیا بشین رو صندلی

سوالی بهش نگاه کردم
جنی_نگران نباش نمیخورمت، میخوام فقط یه دستی به ابروهات بکشم.

سریع عقب کشیدم
+خیلی ممنون ابروهام خوبه.

جنی_بشین اینقدر لوس بازی در نیار

+باور کن من دوست ندارم لبروهامو بردارم

جنی_فقط یکم تمیزش میکنم بابا همین
جنی_به ابروهات تو ایینه یه نگاهیم انداختی؟

با این حرفش ناخوداگاه به خودم داخل ایینه خیره شدم.
حرصی روم رو برگردوندم
+چشه خیلیم خوبه

𝙉𝙚𝙬 𝙎𝙩𝙪𝙙𝙚𝙣𝙩ⱽᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now