𝟯-𝙠𝙤𝙤𝙠𝙟𝙞𝙣| 𝙩𝙝𝙚 𝙛𝙞𝙧𝙨𝙩 𝙖𝙣𝙣𝙞𝙫𝙚𝙧𝙨𝙖𝙧𝙮

Start from the beginning
                                    

به محض اینکه وارد فضای گرم کافه شد، بوی قهوه مشامش رو پر کرد و حس دلپذیری بهش داد‌.. امشب همه چیز به طرز باورنکردنی ای قشنگ و دلنشین بنظر میومد
بین جمعیت زیاد مردم، با چشم‌ دنبال دوست پسرش گشت..
قرار بود سر ساعت10 مراسم دو نفرشون رو شروع کنن اما با اینکه کوک 5دقیقه هم دیرتر رسیده بود، نتونست دوس پسرشو بین مشتری های کافه پیدا کنه

پس سریع به سمت پیشخوان رفت و از صندوق‌دار سراغ جین رو گرفت!
صندوق‌دار سوکجین رو که تو آشپزخونه هنوز مشغول آماده کردن سفارش مشتری ها بود صدا کرد و طولی نکشید که جین با پیشبند و دستکش از آشپزخونه اومد بیرون..

+اوه! کوکی چه زود رسیدی! برو یه‌جایی پیدا کن و بشین که من سریع میام

جونگکوک با دیدن لپ های نرم جین که آرد شیرینی بهش چسبیده بود و دقیقا شبیه یه پنکیک عسلی خوردنی شده بود خنده ای کرد

-منتظرم بیبی

با اینکه اوایل پاییز بود و هوا رو به سردی میرفت، کوکی یکی از میزهای داخل بالکن رو برای جشن کوچیکشون انتخاب کرده بود، چون هم اینوه اونجا خلوت تر بود و هم میتونستن باهم شمع روشن کنن و ماه و ستاره هارو تماشا کنن..

حدود 10دیقه ی بعد، جین با سر و روی تمیز و یه بافت ساده ی آبی رنگ که حسابی به تنش مینشست و کیک شکلاتی ای که شمعِ عدد یک روش قرار داشت وارد بالکن شد

+تاداااااا... من اومدم...  ببخشید که مجبور شدی منتظر بمونی؛ امروز کافه خیلی شلوغ بود و با اینکه رئیس اجازه داده بود امشب زودتر مرخص بشم، نتونستم کارمو رها کنم چون حدس بزن چیشد؟

همونطور که جین رو‌به‌روی کوک مینشست، جونگکوک اومد لب از روی لب برداره که جین ادامه داد:

+هیچی! نامجون -دستیار آشپزو میگم- عصر زنگ زد و گفت سرما خورده و امروز نمیتونه بیاد کافه.‌.. اوه خدایا!! بااینکه میدونست من امشب قرار دارم اما منو تنهایی ول کرد تا یه نفره این همه سفارشو آماده کنم

کوک میخواست دیالوگ هایی که از قبل آماده کرده بود رو بیان کنه و به جین بگه که از صبح تا الان خیلی دلش برای دوست پسرش تنگ شده، اما اون فرصت حرف زدن بهش نمیداد و یه ریز غر میزد

+تازه تو نمیدونی این پسره چقد موقع آشپزی کردن منو حرص میده! یه بار وقتی بهش گفتم باید به غذا "سسِ سویا" اضافه کنه، یه بسته "سویا" و چندتا قطره "سسِ" فلفل اضافه کرد! تو باور میکنی یکی دستار آشپز باشه و انقد خنگ باشه؟

کوک از غرزدنای کیوت جین که دوباره حالت رپ گرفته بودن خندش گرفته بود

-جین

+نه منم اگه با چشمای خودم نمیدیدم باور نمیکردم! مثلا خیر سرش رشته ی آشپزی خونده! حالا اینی که تعریف کردم جز موارد خوبشه...

𝐎𝐍𝐄𝐒𝐇𝐎𝐓 𝐁𝐎𝐎𝐊 🦋 𝐉𝐈𝐍 𝐗 𝐁𝐓𝐒Where stories live. Discover now