"بله بانوی من...یکی از اون بردهها عمارت رو ترک کرده بود که در واقع مشخص شد به ارادهی خودش نبوده و افرادی در قصر او رو گروگان گرفتند..."
ملکه با حیرت به چهرهی پزشک نگریست و لب گشود:
"منظورت چیه؟ اون بردهی سوری رو گروگان گرفتند؟ بخاطر چی؟؟"
تهیونگ چشمان محزونش را به ملکه دوخت و جواب داد:
"علت کینهتوزی اونها رو نمیدونم. افرادی که اون برده رو دزدیدند ندیمههای قصر پادشاهی بودند. و حالا، امپراطور ماجرای گروگان گیری و سوءقصد به جان اون برده رو کتمان میکنند. بانوی من؛ این ماجرا دیر یا زود در قصر پراکنده میشه و به قدرت شما لطمه میخوره چون ندیمهها تحت اختیار شما هستند..."
ملکه اهی کشید که از چشمان تیزبین پزشک مخفی نماند. لب گشود:
"تمام قصر میدونند پسر سرکش من قصر پادشاهی رو از همهی قسمتهای قصر جدا کرده و تمام امورش در اختیار خودشه..."
"بانوی من...این یه فرصته که قسمتی از اختیاراتی رو که حق شماست، از امپراطور بگیرید"
با شنیدن پیشنهاد پزشک، بارقهی امید در وجودش جوانه زد...آری؛ با رسوا شدن این اتفاق از قصر پادشاهی، میتواند همه چیز را در سیطرهی خود دراورد. اما چرا پزشک این سخنان را به او گفته است؟
به پزشک نگریست و شکاکانه پرسید:
"برای شما چه سودی داره؟ تعجب کردم که این راز رو از زبان شما شنیدم؟!"
پزشک لبخندی زد و خواستهی خود را بیان کرد:
"در حقیقت، من برای معاملهای اینجا هستم بانوی من..."
ملکه دستش را مشت کرد و با چشمانی تیز به الفا نگریست. پزشک ادامه داد:
"از این به بعد، به شما وفادار خواهم بود؛ در صورتی که شما اختیارات چویی جین یانگ رو به من بدید..."
"چویی جین یانگ؟! منظورت همون بردهای هست که به جونش سوءقصد شده؟"
"بله بانوی من...توی روز مزایده من اون برده رو میخواستم اما امپراطور اون رو خرید. انکار نمیکنم؛ من به جین یانگ علاقهمندم و به عنوان جفت، میخوام اون رو کنارم داشته باشم؛ و اگر شما معامله رو قبول کنید حاضرم با شما همکاری کنم و قسم میخورم به شما وفادار بمونم..."
ملکه پس از خندهی کوتاهی؛ لب باز نمود:
"که این طور! پزشک عاشق شده...میدونی اگر اون برده رو جفت خودت قرار بدی طبق قانون کشور دیگه نمیتونی داخل قصر زندگی کنی؟!"
پزشک با تصور زندگی سادهاش با جین یانگ لبخندی زد و گفت:
"بله بانوی من..."
YOU ARE READING
𝐏𝐑𝐈𝐍𝐂𝐄 𝐎𝐅 𝐏𝐔𝐇𝐀𝐍𝐆
Fanfiction𝒫𝓇𝒾𝓃𝒸𝑒 𝑜𝒻 𝓅𝓊𝒽𝒶𝓃𝑔| 𝓀𝑜𝑜𝓀𝒿𝒾𝓃 در روزگاران قدیم، ساحران اعتقاد داشتند خدایان 'فرمانروا و اشرافیان را الفا' ، 'مردم را بتا' و 'دوشیزگان را امگا' افریدهاند. امگای نر چرخهی باطل و اشتباه طبیعت است و آمیزش با آنان، باعث تولید امگای نر...
𝕻𝖆𝖗𝖙 22
Start from the beginning