Part 11

213 24 6
                                    

تهیونگ به سمت درختی که جیمین بهش گفته بود میدویید و مدام به پشت
سرش نگاه میکرد بلاخره
جیمین رو دید برادرش کنار ماشینی مشکی وایستاده بود قلبش گرم  شدخوشحال بود که داره آزاد میشه
به آغوش برادرش  پناه برد جیمین محکم بغلش کرد و گفت :زود سوار شو باید سریع از اینجا دور بشیم
جیمین بدون اینکه به خانوداش درباره ای نقشه اش بگه دنبال برادر عزیزش اومده بود اون از وقتی شنیده بود برادرش تو اون عمارت کتک خورده فقط به فکر فرار دادنش بود اما اون نمیدونست با اینکار داره همه چیز رو خرابتر میکنه 
چراغای ماشین رو روشن کرد ولی با دیدن شخصی که جلوی ماشین بود هردو نفسهاشون بند اومد
جیمین فرمون رو چرخوند هنوز حرکت نکرده بود که
در سمتش باز شد کسی اون رو از ماشین پایین کشید  اما تهیونگ تو صندلیش میخکوب فقط به جونکوگ نگاه میکرد  صدای فریاد یونگی باعث شد آلفا چشماشو از روی تهیونگ برداره
یونگی_جونکوگ بیا اون داره سعی میکنه به گرگش تبدیل بشه
جونکوگ بعد از تماس پدرش  شک کرد بود که کیم ها برنامه ی داشته باشن  برای همین
به  صمیمی ترین دوستش یونگی که فرمانده ی اصلیه پکشون هم بود خبر داد که نزدیک ویلا بیاد بدون اینکه کسی خبر داشته باشه
جونکوگ جیمینو از زیر دست یونگی در آورد  یقه اش  روگرفت وبا داد تو صورتش غرید
داشتی چه غلطی میکردی احمق به چه جراعتی فکر فرار دادن امگای جئون به سرت زد
و مشتش رو توصورت جیمین ول کرد
جیمین با درد ناله کرد اونم باصدای بلند داد زد
امگای جئون !!! هاهاها شما میخواین اونو بکشین من نمیذارم اون برادرمه
کوک همینطور که با مشت های قدرتمندش به سر و صورت آلفای زیرش میزد  گفت:خفه شو عوضی شما اونو قربانی اون عمویه عوضیت کردین حالا یادتون افتاده نجاتش بدین 
جیمین از درد نمیتونست حرف بزنه بلاخره جونکوگ یه آلفای حقیقی بود و بی نهایت قدرتمند جونکوگ از روش بلند شد وبا لگد شروع به زدنش کرد انقدر شدت ضربه هاش زیاد شد که یونگی ترسیده از پشت بغلش کرد و نگهش داشت انفدر خشمش زیاد بود که حتی صدای زجه و خواهش های تهیونگ که از ماشین پیاده شده بود رو نشنیده بود به صورت امگای گریون نگاه کرد و دوباره خواست به سمت جیمین حمله کنه که امگا به سرعت جلوی جسم برادرش روبه روش زانو زد با عجز  و پته پته گفت:  لطفا جونک..وگ تو ر...و خدا و...لش کن  میا....ام بر...میگردم باااهات
جیمین با بغض و اشک دستش دراز کرد  و انگشت برادرش گرفت و با ناله ودرد گفت : ته ته ... بذار منو بکشه تا ای..ی.ن خووو ن بس تمو..وو..م شه
تهیونگ تو چشمای برادرش نگاه کرد تمام سالهای که برادرش حامی اصلیش بود جلوی چشماش اومد با گریه سرش تکون داد و با داد گفت : نه ن....ه جیمنی  نمیذارم بمیری لطفا نگو 
بعد سریع پاهای جونکوگ گرفت و گفت : منو بکش م...ن..و بکش بعد توام آزاد میشی میتونی با امگای که دوستش داری ازدواج کنی لطفا
جونکوگ از بالا به امگا نگاه کرد اون خرد شده و شکسته بود قلبش برای تهیونگ گرفت ولی خشم چیز ذاتی بود که یه آلفای اصیل نمیتونست کنترلش کنه  و الان اون جونکوگ نبود بلکه گرگ آلفا یعنی جی کی بود که مقابل تهیونگ قرار گرفته بود بازوی امگا رو کشید وبلندش کرد با خشم تو صورتش نگاه کرد و گفت پس مرگو به کنار من بودن ترجیح میدی هان امگا؟
اما اینجا بدون تماشاچی نمیشه باید جلوی کسای که مرگتو میخواستن این کارو کنم سرش کج کرد و  با نگاه ترسناکش تو چشمای امگاش نگاه کرد و گفت :مثلا خانوادم !!!
بعد با دل سنگ شدش تهیونگ سمت  ماشینش برد با داد به یونگی گفت : اون آلفای عوضیم ببر پرت کن پیش پدرش تا نامجون هم حساب کار دستش بیاد 
امگا رو پرت کرد روی صندلی و پشت رول نشست  تو مسیر هی سر امگای جمع شد تو صندلی فریاد میزد و اون از بلاهای که قرار بود سرش بیاد مطلع میکرد
امگا هم که حالا خودش رو مرده میدونست فقط به خاطرات خوبی که کنار خانوداش و حتی جونکوگ داشت فکر میکرد دلش برای خودش میسوخت و از الهه ی ماه متنفر بود
جونکوگ همش سعی داشت به گرگش غالب بشه ولی خشم آلفا انقدر زیاد بود که نمیتونست البته خودشم عصبانی بود ولی تصمیم آلفا خیلی خشن تر از کاری بود که خودش می خواست بکنه
آلفا با خشم به سمت امگا چرخید
و گفت : چرا لال شدی قبل مرگت حرفی نداری بزنی؟
امگا با گریه سرش تکون داد
سیلی محکمی تو صورتش خورد که لبهای زیباش خونی شد
جی کی: جواب منو درست بده با کلمات
چونه ی امگا رو فشرد
فهمیییییدی؟
تهیونگ  با درد و قلبی شکسته گفت: ب....له آآ...لفا
جی کی :  پس هر مجازاتی رو قبول میکنی!؟؟
به چشمای امگا نگاه کرد برای اولین بار قلب آلفا بخاطر اون چشمای مظلوم و ترسیده درد گرفت کاش با امگای عسلی اینطوری آشنا نمیشد 
با حس غم خیلی آروم شصتش رو روی لب پایین امگا کشید گفت : هووووووم خوبه

  قربانی kookvWhere stories live. Discover now