جونگکوک که تازه از بیرون برگشته بود از پله ها بالا رفت و روبه روی در اتاق عمر مکث کرد. اروم به در کوبید. با شنیدن صدای "بفرمایید" عمر وارد شد و چشمش به تهیونگ خوابیده رو تخت عمر افتاد. اخمی کرد و به سمت تخت قدم برداشت.
_تهیونگ چرا اینجاست؟با صدایی که عصبانیت در اون پیدا بود گفت و منتظر جواب عمر موند.
_حالش خوب نبود اومده بود اینجا دوش بگیره. دعواتون شد؟ اخه تهیونگ گریه میکرد.جونگکوک کلافه دستی به ابروهاش کشید.
_به تو ربطی نداره.عمر که لباسی در بالاتنش نبود از روی تخت بلند شد و روبه روی جونگکوک ایستاد.
_جونگکوک تو کاری کردی؟ گردن تهیونگ کبود بود.+گفتم به تو ربطی نداده.
جونگکوک با داد جعبه روی میز عمر رو به گوشه پرت کرد.
تهیونگ که با داد جونگکوک بیدار شده بود ، ترسیده و متعجب به جونگکوک نگاه میکرد.
_اروم باش جونگکوک. چه خبرته؟+تو یکی خفه شو تو همه چیز دخالت نکن.
جونگکوک درحالی که به طرف تهیونگ قدم برمیداشت رو به عمر گفت و تهیونگی که برای بلند شدن مقاوت میکرد رو روی کولش انداخت و از اتاق خارج شد.
_بزارم پایین جئون.جونگکوک بی اعتنا به سمت اتاقشون حرکت کرد.
_جئون میشنوی؟ بزارم پایین.تهیونگ در همون حال پاهاش رو تکون میداد و با دستاش به پشت جونگکوک ضربه میزد.
جونگکوک ضربه ای به باسن تهیونگ وارد کرد و اون رو روی تخت پرت کرد.
جونگگوک روی تهیونگ نشست و دستای تهیونگ و با یک دستش بالای سرش قرار داد.
_ کیم تو اجازه نداری بهم بگی جئون.تهیونگ تکونی خورد و لباشو کج کرد.
_چطور تو بهم میگی کیم عیبی نداره ولی من نباید بگم جئون؟+به هرحال من فرق دارم تهیونگ.
جونگکوک درحالی لب هاشو روی لاله گوش تهیونگ قرار میداد لب زد و اون رو بوسید.
تهیونگ با بوسیده شدن توسط جونگکوک سرخ شد و سعی میکر به هرجایی نگاه کنه به جز صورت خندون جونگکوک.
_پسر کوچولوم خجالت کشیده؟+جونگکوک
تهیونگ با ناله جونگکوک رو صدا زد و با دو دستش صورتشو پوشوند.
جونگکوک تکخنده ای کرد و از روی تهیونگ بلند شد.
از توی پلاستیکی که قبل تر از داروخونه خریداری کرده بود پمادی بیرون اورد و روی تخت نشست.
کمی پماد روی نوک انگشتش ریخت و به ارومی اون رو روی گردن تهیونگ حرکت داد.
_دردت میاد پسرم؟+چرا بهم میگی پسرم؟ مگه پسرتم؟
جونگکوک لبخندی زد و موهای تهیونگ و از جلوی صورتش کنار زد.
_اره تو پسرمی. نمیدونستی؟تهیونگ صورتشو کج کرد و دست جونگکوک و از روی موهاش پس زد.
_نه بابا؟ پس لابد تورو باید بابایی صدا کنم نه؟
YOU ARE READING
֗ 𝖣𝖠𝖱𝖪 𝖢𝖧𝖮𝖢𝖮𝖫𝖠𝖳𝖤֗︙𝖪𝖮𝖮𝖪𝖵
Fanfiction▪︎شکلات تلخ▪︎ رئیس جئون از دستیار دست و پاچلفتیش ناراضیه اما چی میشه که یه شب اون رو دوست پسر خودش معرفی کنه؟ _راستی این مردی که همراهته کیه جونگکوک؟ تاحالا ندیده بودمش. جونگکوک با نگاهی کوتاه به یونجون نگاهشو به سمت تهیونگ تغییر داد و بلافاصله گفت...