6

70 31 28
                                    

همه‌ توی سالن روی یک خط فرضی به ترتیب ایستاده بودن و وین درحالی که یک ترکه‌ی مشکی رنگ دستش بود روبه‌ی اونها بود.

"امیدوارم دیشب خوب خوابیده باشین، امروز دو‌به‌دو باهم مبارزه میکنین تا توانایی‌هاتون دستم بیاد، توی این مبارزه اجازه استفاده‌ از هرگونه ترفندی رو دارین فقط درحدی نباشه که صدمه‌ی جدی بزنه. مفهوم شد؟"

همه سر تکون دادن.

"نشنیدم؟"

"بله!" اونها یکصدا گفتن و وین لبخندی از روی رضایت زد.

"خب شروع میکن-"

"ولی ما هفت نفریم" زندایا وسط حرف وین پرید و مرد چشم‌ غره‌ای بهش رفت.

"درسته! فراموش کردم بگم، یکی از شما قراره دوبار مبارزه کنه و اون شخص هریه"

"چی؟؟" هری با تعجب پرسید. اون توی تمام کلاسایی که مربوط به توانایی‌های بدنی بود نمرش خیلی پایین بود و حالا اون ازش میخواست دوبار مبارزه کنه؟

"درست شنیدین دیگه حرف اضافه نشنوم." وین با بدخلقی گفت و شروع کرد یکی یکی اسمارو گفتن

"زندایا و استین"

"دیلن و زین"

"و هری به نوبت با لویی و ویلیام مبارزه میکنه"

هری درحالی که در تلاش بود لرزش دستاش رو با مشت کردنشون پنهان کنه با تعجب به وین نگاه می‌کرد، لویی و ویلیام دوتا از قوی‌ترینای مدرسه بودن. اون میخواست هری بمیره؟

"می‌تونین برین سمت اسلحه‌ها و یکی از سلاحارو انتخاب کنید. پیشنهاد می‌دم که دقت به خرج بدید."

همه به سمت اون میز رفتن. هری با تردید با بقیه همراه شد. از اولم میدونست انتخابش چیه.

شمشیر رو از روی میز برداشت. 

"از یک کیتسونه توقع کمتری نداشتم" صدای وین از پشت سرش اومد و باعث شد از جا بپره.

خب درسته یک کیتسونه بدون شمشیر هیچه و قدرتش رو با شمشیر به دست میاره. هری لبخند مضطربی زد.

به بچه‌ها نگاه کرد. دیلن و زندایا هرکدوم یک نانچیکو برداشته بودن، هری مطمئن نبود که دیلن حتی بدونه چطور باید از اون استفاده کنه. زین یه خنجر و سه‌قلوها... هیچی؟

نمی‌دونست تو سر استین چی‌میگذره ولی هری احساس کرد دوتای دیگه دست کمش گرفتن و کمی احساس خجالت کرد.

پسر روباه حتی نمی‌دونست دلیل اینکه این شمشیر رو برداشته چیه، اون هیچوقت با شمشیر تمرین نکرده بود ولی غریزه‌ش رو دنبال کرده بود.

مادرش همیشه میگفت کیتسونه‌ها هیچوقت مبارزه با شمشیر رو یاد نمی‌گیرن و این یجورایی توی خونشون ریشه داره.

Devoir ( triples tomlinson ) Where stories live. Discover now