نگاه همه خیره به عکس های اون دو پسر در حالتهای مختلف بود.
طبق گفتهی وین ماموریت اونا این بود که از اون دو پسر انسان به مدت یکسال محافظ کنن، راستش بنظر نمیومد زیاد سخت باشه.
اونا امسال سال اول دانشگاهشون بود. دوتا پسر معمولی با خانوادهای معمولی که دوست همدیگه بودن. راستش بیشتر از همه این حجم از نرمال بودنشون عجیب بود.
اونها قرار بود بهشون نزدیک بشن و به طریقی ازشون محافظت کنن اما اونا مثل کسایی که خطری تهدیدشون کنه بنظر نمیاومدن.
"ما دقیقا باید از چه خطری اونارو نجات بدیم؟" زندایا درحالی که با خودکار توی دستش بازی میکرد با نگاهی که مثل همیشه بیحوصله بود زبون اورد.
"به دلایلی شیاطین زیادی دنبال اونا هستن و شما نباید بزارید دست اونا بهشون برسه."
"دقیقا به چه دلیلی؟"
"نیازی نیست بریم توی جزئیات خانوم جوان، شما فقط لازمه برین و از اون دوتا در مقابل شیاطین محافظت کنین، کار زیاد سختی هم نیست هست؟!"
به طرز محترمانهای دهن زندایا رو بست. بنظر هری اون و گرینول خیلی عجیب و غریب رفتار میکردن، مشخص بود دارن چیزی رو از اونها پنهان میکنن.
" الان میتونید برین بیرون. از فردا تمرینهای فشردتون شروع میشه. روز آخر با توجه به عملکردتون لیدرو انتخاب میکنم."
همه سری تکون دادن و بعد یکییکی اتاق رو خالی کردن.
هرکس به طرفی رفت. زین و زندایا و تریپلتها به اتاقشون رفتن.
دیلن و هری به سمت سالن رفتن. هری به طرف اسلحهها رفت، شمشیری اون بین توجهش رو جلب کرده بود. انگشت اشارش رو به طرف شمشیر برد و به آرومی تیغهاش رو لمس کرد. اون شمشیر حس عجیبی رو بهش منتقل میکرد.
شمشیر واقعا زیبا بود. دستهی نقرهای رنگش که نوارهای طلایی رنگی رو میشد روش دید و تیغهی بلند و تیزش.
"وای پسر چقدر خسته و گشنم" دیلن درحالی که خمیازه میکشید گفت و هری رو از افکارش خارج کرد.
"منم همینطور، آشپزخونه رو گشتم پر بود، بریم یچیزی درست کنیم؟
"نه، من درست میکنم ولی ظرفا با تو" هری خندید و سری تکون داد.
دیلن معمولا چیزای چرت و پرتی درست میکرد ولی همشون خوشمزه بودن.
"خب بزار ببینم اینجا چی داریم" دیلن درحالی که یخچال رو باز کرده بود گفت.
"فیله مرغ که اینجاست... واسهی همه درست کنیم؟"
پسر روباه سری تکون داد. دیلن چند بسته از فیلهی مرغ رو دراورد، میدونست گرگینهها معمولا بیشتر از حد عادی غذا میخورن. به هری بستهی اسنکی که از کابینتها پیدا کرده بود رو داد تا وقتی غذا آماده بشه ته دلشو بگیره.
YOU ARE READING
Devoir ( triples tomlinson )
Fantasyبرادران گرگینهی تاملینسون توی دانشکده خیلی مشهورن و هری روباهینهایه که حس میکنه از اونا خوشش میاد. چی میشه اگه اونها برای رفتن به ماموریت انتخاب بشن؟