Jeon angry?⭐

2.1K 148 45
                                    

taehyung:

همه لم داده بودن و دو سه نفری افتری زده بودن..
هیون روی پاهای فلیکس خوابیده بود بوگومم تصمیم گرفت زودتر بره و خونه خالی شد
با یجی شروع کردم تمیز کاری که زنگ خونه خورد
بند ال استارامو صفت(سفت؟) کردم رفتم سمت در

با فکر پیک که پیتزا رو اورده در بی هوا باز کردم
-مرسی چقدر باید بد..استاد؟
با چشمای قرمز نگام میکرد
با ترس بلند اومدم هیونجین صدا کنم که جلوی دهنم گرفت دستم کشیدتم بیرون در بست
سمت سر کوچه که ماشینش پارک کرده بود کشوندتم کتش دراورد
-بنداز روت(چون چشماش قرمزه خب میدونید دیگه لحنشم با الفا درونشه)

کتش گرفتم رو شونه هام انداختم اشکام پاک کردم
-چی میخوای ازم? هیون نگرانم میشه میخوام برم الفا:)
-هیش!هیچی نگو فقط سوار شو تا بیشتر اعصابم تخمی نشده کیم!

-به تو چه اصا...
-به من چه؟ بی اهمیتی کنم وقتی تن لشتو بین الفا ها میچرخونی؟

-ب..بخشید لحن..ت کن..کنترل کن:)
کمکم کرد نشستم تو ماشین
-ک..کجا میریم؟
-خونه من!
-نمیشههه اپام امشب میاد ببینه نیستیم نگران میشه
بی اهمیت به جواب دادن به حرفم گوشیم دراوردم یه لایو لوکیشن برای هیون فرستادم دوباره گوشیم خاموش کردم

-لطفا برم خون...
ماشین نگه داشت..
ازش پیاده شد به سمتم اومد از ماشین بیرونم کردم
محکم به ماشین تکیه داد

-وقتی میگم نه..ینی نه..
لباش مماس لبام کرد..

Felix:

-چرا میخوای با خانوادم حرف بزنی؟
-چرا نزنم؟تو گفتم من باید خانواده جفتم بشناسم

تلفن از دستم کشید گوشی جواب داد
(برای هیونجین - میزارم و برای مادر فلیکس رو م ف میزارم مخفف مادر فلیکس🤌🏻)

-سلام...قبل از اینکه گوشی قط کنین...من جفت فلیکسم و میدونم باید با یکی دیگه جفت میشد ولی جفتش پیدا کرده و من این اجازه رو نمیدم برای اینکه خانواده ها هم همدیگر رو ببینند هم میتونیم یه برنامه اوکی کنیم...اقای جئون هم استاد من فلیکس هستن اطلاع دارند و...

م ف:وایسا وایسا بینم...الان این وقت شب پیش تو چه غلطی میکنه
-ما خب تولد همکلاسیمون بود
م ف : مگه قرار نبود کتابخونه باشی فلیکس؟

هیونجین با بهت بهم نگاه کرد
-بهت توضیح میدم خواهش میکنم ق..قطع کن
هیون گوشی رو قطع کرد:
-تو باید قبلش بهم میگفتی...چندبار اینطوری رفتی بیرون؟
-تو متوجه نیستی..

-چی...
با تک زنگی که از طرف تهیونگ حرفش قطع کرد و گوشیشو برداشت

-شت..بپوش لباست باید بریم
-کجا
-نمی دونم هیچی نمیدونم...

Namjoon:
(بار اوله که اسمش رو تو فیک میارم🥲)

بعد از حموم دونفره که با جین داشتم دیدم کوک پیم داده که به جین بگم اون بچه رو داره میاره اینجا(به ته ته میگه بچه🥲🥲)

-عزیزم؟
-جانم؟
-تهیونگ قراره بیاد کوک گفت بهت بگم
-چرا اینجا؟
-نمیدونم خودش معلمه خب حتما نباید خونش لو بره
-خیلی خب بزار بیاد

جین موهای خودش با نامجون عاشقانه خشک کرد(من مرگ...اینا خیلی خوبننن هییقق)
دوباره لبای هم عاشقانه بوسیدن که زنگ خونه خورد
اومد در باز کرد اما انتظار نداشت با فلیکس همراه یه غریبه با چشمای نگران نگاشون کنه..

-فلیکس..خوبی چرا حرف نمیزنی؟
-ه..هیونگ  توضیح میدم بزار بیایم تو ایشونم هیونجینه و خب ج..جفتمه..

من جین با تعجب همو نگاه کردم
-اوکی بیا تو عزیزم

اروم رو مبل ها نشستن و فهمیدیم که هیونجین برادر تهیونگه و برای همین اینجان
و بار دیگر زنگ در خورد
حتما خودشون بودن
کوکوی با ته کوک
اسمی که جین با ذوق وقتی که فهمید جفت هم دیگه ان روشون گذاشت و همین طوری صداشون میزنه..

_____________________________________
میدونم کم بود:))
ولی وی پی انم خیلی اذیتم میکنه
و مرسی برای 10 کا ویو:)

ووت و کامنت یادتون نره
فعلااااا🤍

are you kidding me???Where stories live. Discover now