2سال بعد:
ساعت به سرعت درحال گذشتن بود،
جین و نامجون توی باغ بودن و داشتن همه چیز رو چک میکردن تا همه میزها بی نقص چیده و تزئین شده باشن.تو این دوسالی که گذشته بود اتفاقات زیادی برای همشون رقم خورده بود.حدود شش ماه پیش جونگکوک از تهیونگ خواستگاری کرده بود و تونست موافقت تهیونگ رو توی جدی تر کردن رابطه و زندگیشون ببینه.
صدالبته که اول با یونجو صحبت کرده بود و به وضوح برق شادی و رضایت رو توی چشمای دخترک دید و همینطور لحن شیرینش که موافقتش رو اعلام کرده بود.
جونگکوک کمی با خانوادهاش دچار مشکل شده بود ولی تونست همه اون مشکلات رو پشت سر بذاره،چندباری با تهیونگ و یونجو به خونه پدر و مادرش رفته بود و طی مکالماتی که رد و بدل شده بود و دیدن رفتارها و شادی ای که بین تهیونگ و جونگکوک و یونجون بود،خانواده جونگکوک بخصوص پدرش کمی نرمتر شدن و رضایتشون رو اعلام کردن و پدر جونگکوک از جونگکوک خواهش کرده بود که جونگکوک برگرده به شغل خانوادگیشون.
جونگکوک کمی ناراضی بنظر میرسید اما تهیونگ باهاش حرف زده بود گفته بود باید تصمیمی بگیره که بعد ها پشیمون نشه،بهش یادآوری کرد اوایل کارش مطمئنا بخاطر گرایشش و داشتن رابطه مورد قضاوت و توهین قرار میگیره اما بهش اطمینان داد که کنارش هست تو هر شرایطی و هر تصمیمی بگیره ازش حمایت میکنه.
YOU ARE READING
𝐌𝐞𝐭𝐚𝐧𝐨𝐢𝐚|✔︎
RomanceMetanoia "متانویا به معنی کسی که مسیر ذهن و قلب شمارو تغییر داده،مثل یک معجزه!" ও 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏-𝒏𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆-𝒇𝒖𝒏-𝒇𝒊𝒄 𝒄𝒉𝒂𝒕-𝒓𝒆𝒂𝒍 𝒍𝒊𝒇𝒆-𝒔𝒎𝒖𝒕 "من ازت بزرگت...