𝐏𝐚𝐫𝐭¹⁸;ᵉⁿᵈ

1.2K 173 23
                                    

2سال بعد:

2سال بعد:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ساعت به سرعت درحال گذشتن بود،جین و نامجون توی باغ بودن و داشتن همه چیز رو چک میکردن تا همه میزها بی نقص چیده و تزئین شده باشن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ساعت به سرعت درحال گذشتن بود،
جین و نامجون توی باغ بودن و داشتن همه چیز رو چک میکردن تا همه میزها بی نقص چیده و تزئین شده باشن.

تو این دوسالی که گذشته بود اتفاقات زیادی برای همشون رقم خورده بود.حدود شش ماه پیش جونگ‌کوک از تهیونگ خواستگاری کرده بود و تونست موافقت تهیونگ رو توی جدی تر کردن رابطه و زندگیشون ببینه.

صدالبته که اول با یونجو صحبت کرده بود و به وضوح برق شادی و رضایت رو توی چشمای دخترک دید و همینطور لحن شیرینش که موافقتش رو اعلام کرده بود.

جونگ‌کوک کمی با خانواده‌اش دچار مشکل شده بود ولی تونست همه اون مشکلات رو پشت سر بذاره،چندباری با تهیونگ و یونجو به خونه پدر و مادرش رفته بود و طی مکالماتی که رد و بدل شده بود و دیدن رفتارها و شادی ای که بین تهیونگ و جونگ‌کوک و یونجون بود،خانواده جونگ‌کوک بخصوص پدرش کمی نرم‌تر شدن و رضایتشون رو اعلام کردن و پدر جونگ‌کوک از جونگ‌کوک خواهش کرده بود که جونگ‌کوک برگرده به شغل خانوادگیشون.
جونگ‌کوک کمی ناراضی بنظر می‌رسید اما تهیونگ باهاش حرف زده بود گفته بود باید تصمیمی بگیره که بعد ها پشیمون نشه،بهش یادآوری کرد اوایل کارش مطمئنا بخاطر گرایشش و داشتن رابطه مورد قضاوت و توهین قرار میگیره اما بهش اطمینان داد که کنارش هست تو هر شرایطی و هر تصمیمی بگیره ازش حمایت میکنه.

𝐌𝐞𝐭𝐚𝐧𝐨𝐢𝐚|✔︎Where stories live. Discover now