𝐏𝐚𝐫𝐭¹

5.6K 650 195
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ‌ گوشیش رو خاموش کرد و نگاهی به دخترش،یون‌جو انداخت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ‌ گوشیش رو خاموش کرد و نگاهی به دخترش،یون‌جو انداخت.دید که دخترش عروسک خرگوشش رو بغل کرده و همونطوری با اخم تو خودش جمع شده و به دستای کوچولوی عروسک خرگوشش مشغوله.

آهی کشید و رفت تو آشپزخونه تو ماگ مورد علاقه دخترش کمی آبمیوه ریخت و به سمتش رفت و گفت:

"یون‌جو؟ نمیخوای به پاپا بگی چیشده؟"

یون‌جو با اخم نوچی کرد،تهیونگ میدونست زمانی که دخترش عصبانی یا دلخوره فقط اخم میکنه و چیزی نمیگه و نمیتونست هم مجبورش کنه حرف بزنه چون اون دختر خیلی سرتق بود و لب‌باز نمی‌کرد.
البته دوستاش معتقد بودن که یون‌جو کپی برابر اصل خودشه.اون هم موقع عصبانیت و یا وقتی دلخور و ناراحته همینطور کم حرف میشه.

𝐌𝐞𝐭𝐚𝐧𝐨𝐢𝐚|✔︎Where stories live. Discover now