𝐏𝐚𝐫𝐭¹⁵

1.5K 250 24
                                    

"آه ج..جونگ‌کوک چیکار..میکنی همم"

"میبوسمت کیوتی،مارکت میکنم چون فک نمیکنم دیگه طاقت بیارم چون تو فوق العاده شیرینی و دلمو بردی"

تهیونگ چنگی به دست جونگ‌کوک زد و به بوسه خیس جونگ‌کوک جواب داد و بعد از ثانیه ای با کمی استرس لب زد:

"فک نکنم اینجا...مناسب باشه"

جونگ‌کوک سری تکون داد و دست تهیونگ رو توی دستش گرفت و باهم به اتاق جونگ‌کوک رفتن،جونگ‌کوک آباژور رو روشن کرد و تهیونگ رو روی تخت هل داد و روش خیمه زد،نور نارنجی رنگ آباژور روی صورت تهیونگ افتاده بود و میون اون رنگ ترقوه های تراشیده و زیباش زیادی به چشم میومدن،جونگ‌کوک بوسه عمیقی رو گونه تهیونگ گذاشت و گفت:

"میخوام درش بیارم"

تهیونگ با مکثی سر تکون داد و لحظه ای بعد تیشرت و شلوارش از تنش جدا شد و همینطور خودش هم با کمی خجالت از جونگ‌کوک درخواست کرد که اون هم مثل خودش خالی از هر پوششی بشه و جونگ‌کوک هم با کمال میل این کار رو کرد.

خم شد و سانت به سانت بدن تهیونگ رو عمیق بوسید و دستش رو نوازش وار روی تن تهیونگ می‌کشید،تهیونگ تو این لحظه احساسات زیادی رو تجربه میکرد،اینکه یکی دیگه داشت بدنش رو کنترل میکرد حس عجیبی بهش میداد اینطور نبود که تاحالا تجربه نداشته بوده باشه ولی حس کردن همچین چیزی بعد از مدتها کمی عجیب بود و حس خوشایندی هم میداد،کمی هم استرس داشت بهرحال اولین بارش با جونگ‌کوک اونم به عنوان یک رابطه عاشقانه و رسمی بود،توی لمس ها و بوسه های جونگ‌کوک ملایمت و دوست داشتن جونگ‌کوک رو میدید و حس میکرد و همین باعث خوشحالیش شده بود‌.

رفته رفته صداش بالاتر می‌رفت و بدنش واکنش زیادی به لمس های جونگ‌کوک نشون میداد تا جایی که خود جونگ‌کوک هم بیقرارتر شده بود و ناله های جفتشون قاطی شده بود.

البته حواسشون بود صداشون رو کنترل کنن بهرحال نمیخواستن یونجو همچین صداهایی رو بشنوه.

"صدات خیلی قشنگه بیبی"

تهیونگ نفس تندی کشید و گونه ها و گوش هاش سرخ شده بود و همینطور حرارت بدنش زیادی بالا رفته بود،جونگ‌کوک انگشت هاش رو به سمت دهن تهیونگ برد و گفت:

"خوب خیسش کن عزیزم"

تهیونگ با شیطنت چشمکی زد و زبونش رو ماهرانه روی انگشت های جونگ‌کوک میکشید و خیس میکرد،جونگ‌کوک از سکسی بودن پسر زیرش لبش رو گاز گرفته بود.

"آه لعنتی..."

انگشت هاش رو نزدیک به سوراخ تهیونگ برد و گفت:

"هرجا حس کردی نمیتونی بهم بگو خب؟"

تهیونگ با کمی خجالت سرش و به عنوان تایید تکون داد و انگشت های جونگ‌کوک رو داخل خودش حس کرد،کمی طول کشید تا عادت کنه اما بعد از اون لذت زیادی رو تجربه میکرد.

𝐌𝐞𝐭𝐚𝐧𝐨𝐢𝐚|✔︎Where stories live. Discover now